۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

آزادی دور نیست، اگر همه بخواهیم

مطلبی نظرم را جلب کرد که ترجیح دادم آن را در وبلاگ خودم بگذارم و برای خوانندگان به اشتراک بگذارم.

محمد زمانی

از تاریخ عبرت بگیریم
اشاره:
از زمان فعالیتم در عرصه روزنامه نگاری تا به امروز که مجبور به ترک اجباری از وطن خویش شدم حدوداً 13 سال می گذرد. در خلوت خود سئوالات زیادی ذهنم را به خود مشغول کرده است، که چرا نمی توانم امروز در وطن خویش زندگی کنم؟
........

جایگاه وطنم در جهان امروز در کدام رتبه به لحاظ پیشرفت فکری، فرهنگی، اجتماعی و.....قرار دارد؟ جز اینکه روزنامه نگاری بودم با افکاری مستقل که درد و رنج جامعه خود را می دید ولمس می کرد و به رشته تحریر در می آورد! سیستمی غیر دمکراتیک که با شعار آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی پا به عرصه گذاشت وهمه چیز را از مردم خود ساقط نمود. مردمی که از این شعار ها بی نصیب هستند و مثل کلاف سر در گم از خود می پرسند چرا؟ تعصبات مذهبی، آمار طلاق، اعتیاد به موادّ مخدر، رانت خواری، پول شویی، فساد اداری، رشوه، سنگسار، خودکشی، بیکاری، دروغ و تزویر، تملق وچاپلوسی، سوء مدیریت، نبودن عمران و بهداشت، نبودن رفاه و امنیت، محرومیت، زندانی سیاسی، تبعیض، نبودن آزادی های فردی و اجتماعی، تجاوز به حقوق اولیه مردم، پناهندگی، فرار مغز ها و سرمایه ها، فقر فرهنگی و اقتصادی همه چیز را در خود بلعیده است که دیگر مجالی برای تحقق دمکراسی و جامعه مدنی بوجود نمی آورد. آیا ما تک تک ایرانیان از خود پرسیده ایم یا می پرسیم که چرا هنوز هم در این مسیر شوم در حرکت هستیم؟ براستی خود کامگی، اختناق فرهنگی، منیت ها ما و ایران را به کدام ناکجا آباد می برد؟ اگر بخواهیم منصف باشیم همه مسولیم، کارنامه درخشانی نداریم ومعدلمان در سطوح بین المللی فاقد محاسبه است. در ادامه چند پرده متفاوت در پی خواهد آمد تا شاید.....

پرده اوّل: از کل کشورهای عضو سازمان ملل در جهان کنونی نزدیک به حدوداً 120 کشور کشور های دهه ای هستند زیرا تاریخ موجودیتشان بعنوان کشور های مستقل از سال های بعد از جنگ جهانی دوم و پایان عصر استعمار آغاز شده است. شصت کشور دیگر کشور های "سده ای" هستند که آغاز موجودیتشان به تحولات تاریخی هزاره اوّل و آغاز هزاره دوّم به اکتشافات بزرگ جغرافیایی نیمه دوّم این هزاره مربوط می شود. تنها ده کشور هستند که تاریخ "هزاره ای" به شمار میآیند. یعنی از چند هزار سال پیش تا کنون به طور مستمر در تاریخ وجود داشته اند. همه این کشور ها در شرایطی یکسان به هزاره ای که از راه می رسد پا نمی گذارند. کشور هایی چون ایتالیا و ژاپن بصورت ممالکی پیشرفته وارد این هزاره می شوند. چین، یونان وهند پس از گذراندن دوران های دشوار با آینده ای نسبتاً امید بخش به پیش می روند. مصر در مقام رهبری جهان عرب در تلاش است. اسرائیل پس از دو هزار سال بی هویتی دوباره کشوری مستقل و مترقی شده است. در میان همه اینها ایران ما همچنان با معمای حل نشدنی دست به گریبان است که با کدام هویت پا به هزاره سوم بگذارد - وآیا اصلاًحق پا گذاشتن بدین هزاره را دارد؟ هزاره ای که به پایان می رسد هزاره ورشکسته تاریخ ایران است. هزاره ای که با شاهنامه آغاز شد و با توضیح المسائل خمینی پایان یافت. قرنی که با مشروطه آغاز شد و ما هنوز هم در اندر خم یک حکومت سکولار و دمکراتیک هستیم. قرنی که در آن سیارات مختلفی را کشف کردند و ما عکس خمینی را در ماه دیدیم. قرنی که در آن به حقوق حیوانات احترام می گذارند و ما از حداقل حقوق انسانی در ایران برخوردار نیستیم. قرنی که در آن شکوفایی علم و دانشگاه است ولی امروز در ایران به جان علم و دانشگاه افتاده اند و ریشه علوم انسانی را خشک می کنند. قرنی که در آن به حقوق زنان احترام می گذارند ولی در ایران زنان آزاده خواه همچو ستوده ها را به زندان می اندازند وعده ای راسنکسار می نمایند! ما به چه چیز افتخار می کنیم؟
پرده دوم..با توجه به مطالب بالا میخواستم به دو نکته اشاره کنم.اول اینکه روزانه مقالات زیادی نوشته میشود و همه از اوضاع ایران با خبر هستیم .اگر بخواهیم تهدیدات جدید و یک درگیری و حمله نظامی و جنگ خانمانسوز دیگری را در کنار هم بگذاریم اینده ایران و نهادینه کردن یک حکومت سکولار و دموکرات به کلی از بین خواهد رفت و همه ما ایرانیان در وقوع چنین حادثه ایی نقش داریم.دوم اینکه تنها راه این است که بتوان نیروهای سکولار و دموکرات را حول مشترکات به یک کنگره یا شورا تبدیل نمود و توازن قدرت و یک الترناتیو در قبال جمهوری اسلامی ایجاد نمود.از زمانی که به شبکه سکولارهای سبز انحلال طلب پیوستم فقط دلیلش همین بود.حال این کنگره میتواند شامل کسانی باشد که به جدایی کامل دین از نهاد حکومت اعتقاد داشته باشد و سکولاریسم را یک اصل بداند.به اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد داشته باشد و در اخر خواستار تمامیت ارضی ایران باشد.شبکه سکولارهای سبز خود را الترناتیو نمیداند بلکه الترناتیوساز است.و این در اساسنامه شبکه موجود می باشد.در شرایط امروز خیلی از الترناتیو ها منجر به شکست شد و اساسا چنین شکستی در شرایط امروز ما را از خواسته های دموکراسی خواهانه عقب خواهد راند و فرصتی دیگر را از دست خواهیم داد.تنها چیزی که مانع این اتحاد ها میشود توهم قدرت است که در اپوزیسیون مشهود است.به زبان ساده خیلی از احزاب و گروها تفکر و نگرش سیاسی خود را بهترین راه حل میدانند.و به جرات میتوان گفت خود همین احزاب و گروها عامل تفرق بوده اند.کنگره ایی که شبکه سکولارها به ان اعتقاد دارد میتواند در برگیرنده تمام احزاب و گروهای سیاسی باشد و معتقد است هیچ گروهی به تنهایی نمی تواند الترناتیو باشد.اقای زاهدی از حزب مشروطه در مقاله ایی به تازگی عنوان نمودند که پیش شرطهایی مثل حقوق بشر ..دموکراسی و انتخابات ازاد که فکر کنم فرا از قانون اساسی موجود باشد را راهه اتحاد گروها میداند.نکته اساسی همین جاست که با هر سازمان و حزبی که صحبت میکنم به همین موضوعات اعتقاد دارد اما پس چرا اتحاد شکل نمیگیرد?باید به دوستان در حزب مشروطه متذکر شد که اگر شما به لیبرال دموکراسی اعتقاد دارید این نظر شماست .اگر گروهی چپ فکر میکنند این نظر انهاست.به نظر من ما نباید خودمان را گرفتار اصطلاحات نماییم و خود را بهتر و برتر فرض کنیم و بگوییم نظر ما بهترین هست.من هیچ بهانه ایی را برای رد اتحاد نمیپذیرم.من در یک حکومت سکولار و دموکرات نمیتوانم بگویم که چرا شما مثل من فکر نمیکنید واین روش خو د مخالف اصول دموکراسی است .ما در جامعه ایی زندگی میکنیم که افراد مختلف و افکار متفاوت وجود دارد .مهم این است که تفکرات ما در یک انتخابات ازاد به رای مردم گذاشته شود بعد مشخص خواهد شد که اکثر مردم چه می خواهند.
پرده سوم..
این روزها شکایت اقای رضا پهلوی مورد بحث گرو های سیاسی است.شبکه سکولارهای سبز در یک فراخوان حمایت خود را اعلام نمود.دو نکته در این شکایت وجود دارد یکی اینکه این روند در سطح جامعه بین المللی به لحاظ سیاسی و حقوقی می تواند حائز اهمیت باشد.دوم میتوان حول چنین مباحثی اتحاد بوجود اورد.کسانی که به هر دلیل غیر منطقی چوب لای چرخ میکنند و به ایشان خورده می گیرند.اب در اسیاب ولایت فقیه میریزند چرا که فقط خورده میگیرند و هیچ طرح و برنامه ایی هم برای خروج از وضعییت موجود ارائه نمیدهند.خیلی از افراد به ما هم میگفتند شما که انحلال طلب هستید چرا رنگ سبز را با خود به یدک میکشید و به همین دلیل ما موسوی چی نیستیم و در کنار شما قرار نمیگیریم.اما جواب ما همیشه حول دو محور بوده است .اول اینکه ما جنبش سبز را رنگین کمانی از رنگها می دانیم و معتقد هستیم بخشی از جنبش سکولار و دموکرات است .و دوم اینکه کسانی که جان عزیز خود را در راه ازادی و دموکراسی از دست دادند نه اصللاح طلب بودند و نه اعتقادی به التزام به قانون اساسی موجود داشتندپس ما نماینده این طیف از جنبش سبز هستیم و سخنگوی این بخش از جنبش.این تفکر تابوی اصلاح طلبان را که معتقد بودند که جنبش رنگ مذهبی دارد و خواستار اصلاح طلبی است را شکست.از این دو مطلب میخواهم این نتیجه را بگیرم که رنگ شبکه ما و شکایت اقای رضا پهلوی بهانه های کور کورانه و حسادت ورزی از طرف این گروها است.وحتی اگر چنین تغیراتی حاصل شود باز هم همین افراد در اتحاد و کنگره ملی کارشکنی میکنند.
پرده چهارم
از گفتن این چند پرده می خواهم این نتیجه را بگیرم که وقت خود را صرف تفکرات اصلاح طلبان و دیگرانی که می خواهند مطالبات مردم را به بیراهه ببرند خودداری نماییم و به اتحاد سکولارها و دموکراتها بیندیشیم.چنین کنگره ایست که می تواند خواسته های مردم ایران را براورده کند .پس همه در این راه بکوشیم و مانع اتحاد نشویم.امروز باید به مشترکاتمان فکر کنیم و نوع حکومت را به مردم ایران در یک انتخابات ازاد واگذار کنیم .بیاییم به اصول حقوق بشر احترام بگذاریم و در این چارچوب به اتحاد بریسم و مردم ایران را خوشحال و مسرور نماییم.با وجود چنین کنگره ایست که میتوان برای عبور از حکومت قرون وسطی جمهوری اسلامی به بحث و تبادل نظر پرداخت و راه کار ارائه داد.از این که در مقالات خود منظورم نیروهای سکولار و دموکرات واقعی است که به همدیگر حمله و انتقاد میکنندمرا عذاب میدهد وفقط باعث فرصت سوزی و شادی ولایت فقیه و حسین شریعتمداری کیهان خواهد شد.ودر پایان باید گفت بیایم از تاریخ درس عبرت بگیریم.ازادی دور نیست اگر همه ما بخواهیم

با مهر محمد زمانی شبکه سکولارهای سبز

رضا پهلوی: شکایت علیه علی‌ خامنه‌ای یک اقدام جمعی است نه یک حرکت فردی

رضا پهلوی در مصاحبه اخیر خود با صبح امروز به صورت شفاف پاسخ داد که این اقدام به هیچ وجه نباید به یک اقدام فردی تبدیل شود و قصد او از اول این بوده که با مشارکت هم میهنان  این پروژه را به اجرا برساند .
زمانی‌ که این طرح را در وبلاگ خود مطرح کرد واکنش‌های زیادی به این اقدام از طرف هم میهنان نشان داده شد . نزدیک به ۳۵۰۰ عکس‌العمل مثبت که هم از داخل ایران هم از خارج ایران پیشنهادات ، و اعلام آمادگی هم میهنان از قبیل وکلا و فعالین حقوق بشری در بین آنها نیز بود، بدست آمد . از جمله آقای مصطفایی با تعدادی از دوستان خود که داوطلبانه حاضر شدند به تکمیل این شکایت نامه کمک کنند

: در این مصاحبه فرشاد محمدی سوال می‌کند  
شما درمورد این شکایت توضیحاتی دادید ولی من می‌خواهم از شما آن واژهٔ حقوقی اصلی که در شکایت‌نامه طرح شده را بپرسم، شما آقای خامنه‌ای را به چه چیزی متهم کرده‌اید؟ نقض حقوق بشر؟ جنایت علیه بشریت؟ نسل کشی؟ به چه چیزی دقیقاً؟

: پاسخ رضا پهلوی

ترکیبی از همه این‌ها. ولی در یک جمله بگویم «جنایت علیه بشریت». ببینید این دقیقاً آن‌چیزی است که بتوانیم به آن یک پایه حقوقی بدهیم؛ نه فقط بحث سیاسی. چون بحث سیاسی و آنالیز آن کاملا مشخص است، اما چرا یک پایه حقوقی دارد؟ برای اینکه نمونه‌اش را ما با شخصیتی به اسم «لورا باگبو» در کشور ساحل عاج داشتیم که دقیقاً بر همین مبنا توسط دادگاه کیفری محکوم و به محاکمه کشیده شد.

جنایت علیه بشریت نشان دهنده یک سیاست حکومتی دائمی است؛ یک نقض مربوط به یک زمان خاص و در مورد یک اتفاق خاص نیست، بلکه نشان دهنده این است که بصورت اصولی این سیاست دنبال شده است. ولی چرا آقای خامنه‌ای؟ چون همه دستگاه‌هایی که در ایران تحت کنترل ایشان هستند دستگاه‌هایی هستند که مستقیماً در این نقض حقوق بشر به اشکال مختلف در کشور ما شرکت دارند و تصمیم گیر نهایی و عامل اصلی حمایت از این دستگاه‌ها و این سیاست و این حکومت طبیعتاً شخص خامنه‌ای ا‌ست. بنابراین اگر بخواهیم بگوییم مسئولیت نهایی با کیست، طبیعتاً با ایشان است، به همین دلیل که شما نمی‌توانید از یک مجموعه آدم‌ها و تشکیلات به یک دادگاه کیفری شکایت کنید، بالاخره کسی باید پاسخگو باشد و شخص مسئول و پاسخگوی نهایی و تصمیم گیرنده اصلی علی خامنه‌ای ا‌ست.

 رضا پهلوی توضیح میدهد به چه دلیل این نامه به سازمان ملل ارسال میشود و نه مستقیم به دادگاه کیفری بین‌المللی: طبق اساس‌نامه رم نمی‌توانید از کشورهایی که امضا کننده این اساس‌نامه نیستند شکایت مستقیم به دادگاه کیفری بفرستید و مجبور هستید از طریق سازمان ملل اقدام بکنید

نسخه کامل این مصاحبه را میتوانید در سایت صبح امروز بخوانید
  


ارتونیس ، ۹ دی‌ ۱۳۹۰



۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

بردیا آذزنیا (ناصر) زندانی در بند در شرایط روحی وخیم به سر میبرد

ناصر آذرنیا(بردیا) پس از حوادث عاشورا دستگیر و به مدت دو ماه در بند ۲۴۰ زندان اوین بازداشت بود و پس از آن با قرار وثیقه آزاد شد و در امرداد سال ۱۳۹۰ به جرم اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام به دو سال و شش ماه به حبس تعزیری محکوم شد و بلافاصله به زندان اوین بند ۳۵۰ انتقال یافت.
 طبق گفته همبندیان آزاد شده و همچنین خانواده اش,  بردیا در شزایط بسیار وخیم روحی قرار دارد و از نظر جسمانی روز به روز ضعیف تر میشود بردیا که سرپرست خانواده می‌باشد دچار افسردگی شدید و نگرانی برای خانواده خود نیز می‌باشد.
ما از تمام نهاد های حقوق بشری درخواست میشود به این پرونده رسیدگی فوری شود

ارتونیس, ۶ دی‌ ۱۳۹۰  

۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

دکتر نادر ( ابراهیم) بابایی به زندان رجایى شهر تبعید شد

دکتر بابایی یکى از فعالین ملى و مدنى است که پس از رستاخىز عاشورا سبز و در پى کمک به یکى از شاگردانش ( امید دانا) دستگیر و روانه زندان شد . آقاى بابایى از ۱۵ بهمن  ۸۸ تا تاریخ ۱۰ آبان ۸۹ به مدت نه ماه بدون تکلیف و در بدترین شرایط در بازداشتگاه ۲۰۹ و ۲۰۴ و در بند ۳۵۰ نگهدارى و با وثیقه اى سنگین آزاد شد.وی از سوى قاضى پیر عباس به شش سال نیم حبس تعزیرى و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.

دکتر بابایی در آبان سال جارى توسط دستگاههاى امنیتى با ضرب و شتم و بطور وحشیانه دستگیر و روانه بازداشتگاه ۲۰۹ و پس از چند روز به بند۳۵۰ منتقل شد . دستگاههاى امنیتى در تارىخ ۱۱ آذر ماه این جانباز دوره جنگ را ناباورانه به زندان رجایى شهر تبعید کردند . لازم به ذکر است دکتر بابایى به خاطر دفاع از این مرز و بوم یکی‌ از جانبازان دوره جنگ خانمان سوز تحمىلى نیز هست و نیاز به خدمات ویژه پزشکى دارد که شوربختانه این مراقبتهاى پزشکى هیچگاه از سوى حاکمیت جدى گرفته نشد و تا کنون در سالهاى اخیر موجب مرگ چند ده زندانى سیاسى شده است . از تمام نهادهاى حقوق بشرى و سازمانهاى دفاع از حقوق زندانى, درخواست میشود به وضعىت ایشان و همه زندانیان سیاسى رسیدگی شود .
ارتونیس ، ۳ دی‌ ۱۳۹۰



۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

روز حساب نزدیک است

به تمامی ایرانیانی که برای آزادی ایران
خون دادند، زندان رفتند، آواره غربت شدند، در میهن ماندند و دارند عذاب میکشند
 قسم
روز حساب نزدیک است

۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

سکایپ با زیرزمین‌های ایران

فیسبوک شاید به برخی‌ خیزشهای بهار عربی‌ کمک کرد، ولی‌ این هفته سکایپ پنچره‌ای به "ایران سرکوب شده" ، باز کرد.
این شانسی بود به صورت لایو (زنده) با مبارزین شجاعی که برای تغییر نظام حاکم مذهبی‌ آکنده از خشونت و تبدیل آن به یک نظام دمکراتیک سکولار مبارزه میکنند، رو در رو قرار بگیریم.
سه مرد و یک زن، مخفیانه از پشت کامپیوترهای خود در یک شب ایرانی‌، جان خود را به خطر انداخته و حاضر به مصاحبه مطبوعاتی با جمعی از خبرنگاران در یک آپارتمان واقع در سنترال پارک غربی، شدند. (ایمان فروتن، یک ایرانی‌-آمریکایی، گوینده تلویزیون و پایه گذار گروه ضد رژیم "ایران نوین"، ترجمه فارسی/انگلیسی‌ را برای گزارشگران به عهده گرفت)
تا چه اندازه برای آنها خطر داشت؟
فقط خدا میداند، هیچکس در ایران امنیت ندارد، پاسخ یلدا ف‌‌‌. و. بود، زنی‌ ۴۰ ساله که نام کاربریش به معنا بلندترین شب سال است.
یک فرد دیگر به نام کاربری مبارز نستوه (توضیح مترجم: به اشتباه در تکست اصلی‌ "نفتوه"، نوشته شده) توضیح دقیقتری میدهد. " اگر ما را به دلیل گفتگو با ژورنالیست‌های خارجی‌ بازداشت کند، ما را به اوین میبرند و به دار میاویزند".
از افراد این گروه (که همگی‌ مسلما اسمهای حقیقی‌ خود را پنهان میکردند)، همچنین یک پیمانکار ساختمان به نام کاربری "دماوند" و یک وکیل به نام کاربری شهاب شهابان حضور داشتند. شهاب که رهبری گروهی را در زمان انتخابات دروغین ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹ به عهده داشت، "پیشنویس" یک قانون اساسی‌ با الهام گیری از قوانین باستانی ایرانی‌ را به انجام رسانیده که نشانگر یک حکومت سکولار و دمکراتیک پس از رفتن ملایان است.

  • حداقل این که فعالیتهای زیر زمینی در ایران توام با زدن شبیخون، در نظر سنجی از طرف دانشگاهیان ضد رژیم و متخصص در امور آمارگیری نشان میدهد که قیام سال ۲۰۰۹ کاملا زنده است گرچه شورشیان به دلایل واضح از فضای رعب و وحشتی که اراذل بسیجی ایجاد کرده اند خوف دارند.

حمایت ما میتواند به آنها کمک کند دموکراسی‌ را در منطقه بسیار وخیم خاور میانه گسترش دهند، و این خود به جنگ ما بر علیه برنامه هسته‌ای تهران کمک می‌کند.

انفجارهای اخیر در مقرهای حساس در سرتاسر ایران نشان دهنده این میتواند باشد که یک جنگ با پشتیبانی آمیرکا برای تخریب برنامه هسته‌ای ملایان در حال شدت گیری است.
ولی آیا حملات بیشتر از طرف دولتهای خارجی مردم داخل ایران را به پشتیبانی از رژیم برمی آرد. همانطور که مشاوران سیاست خارجی هشدار میدهند ؟

شهاب به دو نمونه از این "نظر سنجیها" اشاره میکند که در آنها از ایرانیان سوال شده بود عکس‌العمل آنها در صورت حمله نظامی به مراکز هسته‌ای چه خواهد بود. در اولین نظر سنجی مربوط ماه آگوست ۲۰۰۷، ۹۰ درصد پاسخ دادند ، که به این حمله متقابلاً پاسخ خواهند داد، فقط ۵ درصد از آن استقبال کردند. ولی‌ پس از حمام خون در سال ۲۰۰۹، ایرانیان نظرشان را تغییر دادند و در همین نظر سنجی در آگوست ۲۰۱۰، ۹ درصد پاسخ دادند که در صورت حمله متقابلاً پاسخ خواهند داد، ۱۸ درصد پاسخ دادند که آن را محکوم خواهند کرد، ۱۱ درصد خود را بی‌تفاوت نشان دادند و ۶۲ درصد بر این باور بودند که فقط در صورتی‌ که نتیجه این حمله به مراکز هسته‌ای، باعث
سقوط و برکناری رژیم شود، از آن استقبال خواهند کرد. 

برخی‌ ممکن است کاستی‌ها‌ در چنین نظر سنجی‌های بدون مشخصات می‌بینند و یا شرکت نمیکند ( هر چه باشد, مشغول فرار از دست دژخیم هستند ) 
ولی‌ به هر صورت این شاید احتمال تغییر تفکر را در داخل ایران را نشانگر باشد و به هر حال بهتر از "حدسیات" کارشناسان از خود متشکر واشنگتن می‌باشد. 
مبارز: مخالفین بر این باور هستند که آمریکا بهتر از این که در حال حاضر دارد عمل می‌کند، می‌توانست عمل کند و آنها را برای تغییر رژیم حمایت کند. صدای آمریکا باید صدای آزادی باشد، ولی‌ برعکس به نظر می‌رسد که بخش فارسی آن توسط رژیم ایران اداره میشود. مبارز معتقد است که در عوض بخش فارسی زبان رادیو اسرائیل با دادن اخبار دقیق و برگزاری مصاحبات با مخالفین از داخل ایران، دارد درست عمل می‌کند.
دمروند می‌گوید: ایران نباید با اسرائیل مخالفتی داشته باشد. وی اضافه می‌کند، بله ایرانیان باور دارند که هلوکاست رخ داده.
آنها هنوز از اشتباه اوباما خشمگین هستند که در سال ۲۰۰۹ از خزش مردم حمایت نکرد. مبارز می‌گوید این یک لکّه تاریک در ذهن ما خواهد ماند. 
یلدا میگوید که از سیاست آمریکا "خشمگین" نیست. وی افزود: من اصلا نمی‌بینم حتا سیاستی وجود داشته باشد!  
چه میتوان کرد؟ دماوند اشاره می‌کند که ۸۰ درصد اقتصاد کشور توسط سپاه پاسداران اداره میشود، مبارز اضافه می‌کند؛ ۹۷ درصد مردم زیر خط فقر هستند در حالی‌ که ۳ درصد ثروتمند هستند. همین "الیت"‌ها هستند که جهان خارج باید مورد هدف قرارشان دهد. وی ادامه داد: چرا آمریکا و سایر کشورها تصمیمات قاطع تری برای تحریم بانک مرکزی و شرکتهای نفتی‌ آن به عمل نمیاورند؟ 
طبق اشارات اخیر وزیر امور خارجه آمریکا خانم کلینتون و همچنین دیگران، واشنگتن اکنون, با نظر بازتری به ترویج عقیده تغییر رژیم در ایران مینگرد تا در سال ۲۰۰۹. خوب باز هم دیر نیست!
در عین حال باید خاطرنشان کرد که تحریمات و سایر اقدامات از این قبیل برای جلوگیری از فعالیت‌های هسته‌ای ایران، جلوگیر که انقلاب ضد-ملایان نخواهد بود، بلکه به آن کمک خواهد کرد!

لینک اصلی ‌را اینجا میتوانید ببینید :
http://www.nypost.com/p/news/opinion/opedcolumnists/skyping_with_iran_underground_q1vQTdPOwGFTmCd45BWqxM
ارتونیس ۲۷ آذر ۱۳۹۰
 
 

۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

Reza Pahlavi wants Khamanei to be tried by international court

Thursday Dec. 15th, Reza Pahlavi announced in a press conference in Paris that he is asking the united nations to bring Iran’s supreme leader before the International Criminal Court on charges of crimes against humanity.

Reza Pahlavi is one the opposition leaders that has been for a regime change in Iran since over three decades. He sees Ali Khamenei himslef responsible for all human right abuses since decades in Iran.

Since the fraud elections in summer 2009, the Iranian people broke 30 years of silence and poured into the streets to demonstrate, their frustration and their great will for a regime change, to the world.

Although the regime was successfull in making them pull back for the time being, but iranians won't give up no matter how strong the repressions are, they are waiting for the right moment. This is the quiet before the storm!

In order to bring this regime to it's knees and achieve a regime change, there is no need for violation. The key is in a civil disobedience and the unity of all Iranians, says Reza Pahlavi.

Nowadays we observe more and more Iranians supporting him and his vision for a free Iran. Mostly amoung the younger generation he is getting very popular.
No matter what political point of view, Iranians are ready for a change. a free referendum in order to decide over Iran's future. If it is going to be a constitunional monarchie or a secular and democratic republic in Iran, is not todays debate. fact is that most Iranians agree that having a parliamentary, democratic and secular regime, is the only way of bringing peace not only to iran but also to the whole region.
Artunis, December 17th, 2011

۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

به مناسبات ۲۱ آذر - روز آزادی آذرآبادگان از چنگال شوروی سابق

به مناسبات ۲۱ آذر - روز گرامی‌ داشت آزادی آذرآبادگان از چنگال شوروی سابق


: داریوش اقبالی - آذرآبادگان من
آذرآبادگان من مگر بی‌ تو میشود زمزمه ارس شنید؟
مگر بی‌ تو میشود به معنای وطن رسید ؟
آن که دلش میزند نبض جدایی در باد،
با او سخن میگویم تا نگاه دارد به یاد ،
آذرآبادگان من جان جانان من است ،
قیمت خون ارس، 
 رگ ایران من است
شاید خیلی‌ از ما این را ندانیم :
  محمد رضا شاه پهلوی خود یکی‌ از خلبانانی بود که برای آزادی آذرآبادگان بر فراز منطقه جنگی کشورش پرواز کرد


<><> <><>
برای کسب اطلاعت بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید :
aryamehr11.blogspot.com/2009/12/21-azar-liberation-of-iranian.html


! ایران آزاد شد

بی‌ شک
آن روز خواهد آمد که این تیتر تمام روزنامه‌ها خواهد بود
تصور کن
 روزی با خواندن این خبر چه احساس خوبی‌ به ما دست خواهد داد ! اشکهامان از سر شوق و خنده هامان از ته دل‌ خواهد بود

آن روز خواهد آمد که تک تک ما که در این راه
 مبارزه کردیم
بها دادیم
از زندگی‌ شخصی‌ گذشتیم
عزیزی را از دست دادیم
زندان رفتیم
شکنجه شدیم
شلاق خوردیم
نا فرمانی مدنی را به نفع شخصی‌ ترجیح دادیم
انتخابات را تحریم کردیم
در سخت‌ترین شرایط و جو سرکوب  امیدمان را از دست ندادیم
مجبور به فرار از میهن عزیزمان شدیم
جلوی حمله نظامی به کشور ایستادیم
درغربت آواره شدیم
اتحاد درعمل با وجود اختلاف درعقیده را بر خود محوری و باور‌های ایدئولوژیکی ترجیح دادیم 

! به خود میبالیم

به خود میبالیم که سهمی در این آزادی داشتیم

آن روز خواهد آمد دیر یا زودش دست خود ما است و تنها راهش اتحاد امروز ماست ، قبول درد مشترک است ، فقط به ایران و ایرانی‌ اندیشیدن است . رای ما محفوظ است با هم بکوشیم تا به آن برسیم

...و اما فردای آن روز

! آستینها را بالا میزنیم و ایران را دوباره میسازیم

به کمک یکدیگر نه با حذف یکدیگر ! که ما همگی‌ برای آزادی ایران سهم داشتیم

به امید آن روز زنده ام


ارتونیس ، ۲۰ آذر ۱۳۹۰



۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

کوتاه نخواهم آمد

 رضا پهلوی : در مقابل نقض آزادی بیان، به هیچ عنوان کوتاه نخواهم آمد 

رضا پهلوی در جدیدترین مطلب وبلاگ خود به سانسور مطلبی که یکی‌ از مخلفانش نوشته بود اعتراض کرد. این مطلب که در بالاترین لینک شده بود ، با به دست آوردن رای‌های منفی‌ زیاد و یا گزارش لینک تکراری از بالاترین حذف شد . 

او می‌نویسد :

من وبلاگم را راه اندازی کرده ام و به شبکه اجتماعی بالاترین پیوسته ام، تا از این طریق مستقیما از نظرات و انتقادات هموطنانم آگاهی یابم. اگر فردی، «غیر مغرضانه» فکر می کند با حذف صدای منتقد من، از من به نوعی دفاع یا حفاظت کرده است، باید صراحتا بگویم که این عمل ٫ اشتباه و دارای نتیجه معکوس است.

آزادی بیان، یکی از حقوق اساسی بشر است. هرگز در برابر نقض این حق اساسی هم میهنانم، اگر چه منتقد من باشند، کوتاه نخواهم آمد. نقض آزادی بیان، آغاز استبداد است. هیچ فرد و یا قدرتی، تحت هیج شرایطی نباید حق آزادی بیان شهروندان را سلب و یا محدود نماید. یکی از اصول مبارزات ما رسیدن به آزادی بیان و اندیشه است و حفظ همیشگی آن. اگر آزادی بیان نباشد ٬ همه چیز از دست خواهد رفت.
   
وقتی‌ این جمله را در وبلاگ رضا پهلوی خواندم به خود بالیدم, امیدوار شدم! به آینده ایران امیدوار شدم . به راستی‌ این منشی باید باشد که همه ما می‌بایست از آن پیروی کنیم .


 مگر غیر از این است که همگی‌ ما برای آزادی بیان  به تنگ آمده‌ایم ؟ مگر برای این مبارزه امیکنیم که نه تنها هر فردی در ایران آینده از آزادی بیان برخوردار باشد بلکه آزادی پس از بیان هم داشته باشد ، مگر غیر از این است ؟


من رسما اعلام می‌کنم که از منش رضا پهلوی پیروی می‌کنم و با منفی‌ دادن به لینکها و کامنت های مخالف عقیده خودم و سانسور آنها مخالفم.


مطلب کامل و لینک حذف شده را که به عنوان حرکت نمادین در وبلاگ خود منتشر کرد را میتوانید اینجا بخوانید :

زنده باد آزادی ، پاینده ایران

ارتونیس ، ۱۸ آذر ۱۳۹۰




۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

رضا پهلوی : دانشجو راهت ادامه دارد

فراخوان رضا پهلوی به مناسبت روز دانشجو, ایرانیان را بار دیگر دعوت به اتحاد و تشکیل شبکه‌های اجتماعی می‌کند

دانشجو راهت ادامه دارد  

ایشان امروز در وبلاگ خود خطاب به دانشجویان قهرمان ایران می‌نویسد و ضمن قدر دانی از زحمات این شیر زنان و دلیرمردان , تاکید می‌کند که در این شرایط حساس نیاز بیشتری بر آگاهی‌ رسانی و تشکیل شبکه‌های اجتماعی در خانواده ، محله و کّل جامعه داریم تا بتوان حرکت‌های اعتراضی آگاهانه را ممکن سازیم .

: پیام ایشان به دانشجویان و فعالین خارج از کشور و اهمیت دادن به مسئولیت و بار سنگینی‌ که بر دوش آنان خواهد بود

همچنین در فضای سرکوب و اختناق حاکم بر کشور، دانشجویان ایرانی برون مرز، به منظور رساندن پیام جنبش دانشجویی درون مرز به جهانیان، با استفاده از فضای حقیقی و مجازی همچون وبلاگ، شبکه های اجتماعی، رسانه های خبری بین المللی، وظیفه سنگینی را بر دوش دارند

:این نکته را اضافه می‌کنم
بر خلاف تصور بسیاری از مخالفان رضا پهلوی که میپنداشتند ایشان برای ۱۶ آذر پیامی نخواهد داد به دلیل این که تاریخه این روز از زمان حکومت پدرشان و کشته شدن آن ۳ دانشجو به عنوان روز دانشجو ثبت شد. ولی‌ ایشان نشان دادند که در راستای خواسته‌های مردم ایران عمل می‌کند و حساب کارشان با حکومت پدرشان کاملا جداست . میخواهم بدانم آنها که هنوز باور دارند پسر باید جوابگو ی حکومت پدرش باشد ، با این کار خاموش خواهند شد یا هنوز بهانه دیگری هم در دست دارند ؟
:متن کامل این بیانیه را میتوانید اینجا بخوانید  


ارتونیس ، ۱۳ آذر ۱۳۹۰

۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه

آقای احمد شهید ، من ۱۳ سال داشتم وقتی‌ در زندان جمهوری اسلامی ایران شلاق خوردم



آیا این یکی‌ از بزرگترین دلایل نقض حقوق بشر در این نظام نیست, وقتی‌ دختر ۱۳ ساله  به دلیل پوشش دستگیر و فقط و فقط به دلیل این که به خود اجازه داده از حق خود دفاع کند, ۲۶ روز در زندان تحت بدترین شرایط نگاه داری شود ؟ تهمت‌های که به من میزدند و از من میخواستند امضا کنم ، نپذیرفتم!  و پرونده من روز به روز ضخیم تر میشد . و چون حاضر به امضا توبه نامه نشدم ، در زندان نگاه داری ، شکنجه روحی‌ و در آخر با ۶۰ ضربه شلاق و جریمه نقدی کلان , با تحقیر و شخصیت خورد شده آزاد شدم .
آزاد ؟ بهتر است بگویم به حال خود رها شدم  

من یک دختر بچه ۱۳ ساله بودم که این تجربه تلخ را در زندگیم تحمل کردم ، و  بسیاری از زنان و و مردانی مانند خود را میشناسم که همین ضربه‌های روحی‌ و جسمی‌ به آنها هم وارد شده ! 

 یک انسان ۱۳ ساله هنوز کودک است! ولی‌ من در آن سن حق کودک بودن را نداشتم  - کودکی من, از من ربوده شد 

این اتفاق شاید من را تا مدتی‌ به گوشه گیری و افسردگی وا‌ داشت ولی‌ از همان سن تصمیم گرفتم مبارزه خود را بر علیه این نظام آغاز کنم . در سنی‌ که شاید دیگر دختران در اروپا ، آمریکا و بسیاری نقاط دیگر این دنیا، به فکر بازی گوشی و تفریح هستند ، من فقط یک چیز در سر داشتم ؛ تا آخرین نفس بر علیه این نظام بجنگم و  اطرافیانم را آگاه سازم .

آقای احمد شهید ، من کودکی بودم که کودکی نداشت. من قربانی  نقض حقوق بشر در نظام اسلامی ایران  بودم . اگر توان خواندن این سر نوشت‌ها را دارید ، زیاد هستند کسانی که شاید حاضر باشند برای شما سرنوشت خود را بنویسند

من کمتر ایرانی میشناسم که تا به حال حد اقل در طول عمر این نظام جنایت کار ، یا زندان نیفتاده باشد و یا شلاق نخورده باشد

پیشنهاد من به ایرانیان چه در خارج چه در داخل :

 آیا شما هم قربانی نقض حقوق انسانی توسط جمهوری اسلامی ایران بوده‌اید ؟ سرنوشت و تجربه تلخ خود را در وبلاگ هاتان بنویسید و به دست آقای احمد شهید برسانید

ارتونیس ، ۱۱ آذر ۱۳۹۰



۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

اولين سفارت جمهورى اسلامى بسته شد- دومينو افكت در راه؟

ايا بزودى شاهد يك دومينو افكت* خواهيم بود؟

این یک فرصت خوب برای ایرانیان خارج از کشور است.
 روز ١٦ اذر جلوى سفارتخانه ها تجمع كنيد. نه به جنگ، نه به جمهورى اسلامى بگوييد و خواستدار بسته شدن سفارتخانه هاى جمهورى اسلامى شويد

متحد باشيم بى شك پيروزيم!

امروز فقط اتحاد





*The Domino Effect

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

رضا پهلوی اولین گزارش از روند کار در رابطه با آزادی زندانیان سیاسی / عقیدتی, را منتشر کرد

در سایت رسمی‌ شاهزاده امروز گزارش اول از روند کار در رابطه با اقدام ایشان برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی‌ ، منتشر شد


مختصری از این گزارش را در اینجا بخوانید :

در ارتباط با پیش نویس نامه
 2011HR8712،
 تاکنون ۳۲۰۰ پیام دریافت کرده ایم. همچنین تعدادی از حقوقدان عالی رتبه ایرانی، در داخل و خارج از کشور، برای تدوین متن نهایی، اعلام آمادگی نموده و چند تن از آنها از نیمه دوم آبانماه سال جاری فعالیت خود را آغاز کرده اند. از بین پیام های دریافتی، ۷۳ پیشنهاد مفید و عملی در اختیار گروه حقوقدان جهت مطالعه قرار گرفته است.

همچنین، گروه حقوقی، لیست کاملی از زندانیان سیاسی- عقیدتی، از همه طیف ها، اقشار و صنف های مختلف در سراسر کشور را به عنوان مستندات حقوقی شکایت نامه، تهیه نموده است. برای هرچه کامل تر بودن این شکایت نامه، از تمام کسانی که به هر نحوی قربانی نقض حقوق بشر در ایران شده اند و یا اطلاعات ویژه ایی در ارتباط با زندانیان سیاسی- عقیدتی دارند، دعوت می شود تا با ایجاد و درج در وبلاگ ناشناس و یا از طریق https://www.rezapahlavi.org/contact.php با ما تماس بگیرند. این پرونده در اواخـــر آذر ماه سال جــاری به مراجع ذیربط ارسال می گــردد و از طریق رسانـه های بین المللی به اطلاع عموم خواهد رسید.

ایشان همچنین در این گزارش خود از سایت‌هایی که در این راه کمک کردند سپاسگزاری کرده و در آخر نیز به اعتراضات بسیاری از ایرانیان که از منتشر نشدن این موضوع در دیگر سایت‌ها و رسانه‌های تلویزیونی "مستقل " .

به قول خودشان البته ، پاسخ دادند


 پاسخ ایشان :

در پایان، باید به این نکته نیز اشاره نمایم که عده ایی از عدم انتشار این شکایت نامه توسط رسانه های خبری فارسی زبان معروف اعلام نارضایتی کرده اند، هم میهنانم، فراموش نکنیم که ما خود رسانه ایم.

گزارش کامل را از سایت رسمی‌ ایشان میتوانید دنبال کنید :

http://www.rezapahlavi.org/details_article.php?persian&article=548
ارتونیس ، ۴ آذر ۱۳۹۰






۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

چگونه اتحاد را ممکن سازیم

ما در یک برهه زمانی‌ بسیار حساسی هستیم. از یک سو خطر جنگ کشورمان را تهدید می‌کند و از سوی‌ دیگر حاکمان جنایتکار هم میهنان ما را در بند میکشند. هنرمندان ما ، نویسندگان ما ، وکیل‌ها ، معلمان ، جوانان آزادی خواه ما را پشت میله‌های زندان  نگاه میدارند ، به دار میکشند. ثروت ملی‌ ما را به تاراج میبرند، بناهای تاریخی‌ و باستانی ما را بی‌ اهمیت میشمارند، تاریخ کهن ما را حذف میکنند جوانان ما را معتاد و کودکان ما را به کار خیابانی وا‌ میدارند .

 چه نشسته ایم ؟ منتظر چه معجزه ای هستیم ؟ کمک از سوی‌ چه کسانی‌؟

 شاید فراموشمان شده

 خود ما آن معجزه هستیم ، خود ما آن کمک هستیم ، خود ما اگر بخواهیم, آنچنان قدرتی‌ خواهیم داشت که میتوانیم به این کابوس پایان دهیم


تمامی مخالفین حکومت کنونی درد مشترکی دارند و این درد هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود . این درد مشترک را جلوی رو قرار دهیم و فقط با آن مبارزه کنیم . نه با یک دیگر.

ما ممکن است اختلاف سلیقه و عقیده داشته باشیم ولی‌ اگر با دیده و فکر باز به قضیهٔ  بنگریم, در حال حاضر دردمان یکیست . اینجا است که "مخالف" یا "دگر اندیش" مفهوم خود را از دست میدهد . ما همگی‌ هم اندیش هستیم چون در اصل به آزادی ایران میاندیشیم
و تا زمانی‌ که بتوانیم شرایطی را ممکن سازیم و بتوانیم آزادانه پای صندوق‌های رای برویم هم راه و هم هدف هستیم .

با نظر مخالف که مخالف دشمن مشترک ما نیز هست نباید مبارزه کرد ، ولی‌ به جای آن باید جلوی یاس, ناامیدی و بی‌ تفاوتی محکم ایستاد و با آن مبارزه کرد. نگذاریم افرادی که جلوی اتحاد ما را میخواهند بگیرند و نا امیدی و یاس را با خود به یدک میکشند افکار منفی‌ و انرژی منفی‌ خودشان را به ما منتقل کنند.

وقتی‌ هدف مشخص باشد ، اتحاد ممکن میشود


 صدهزاران خیط یکتا را نباشد قوتی /  چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد.

امروز فقط اتحاد
پاینده ایران
 ارتونیس ۳۰ آبان ۱۳۹۰




۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

غروب بهرام ها

نوشته‌ای خواندم که آنقدر لذت بردم که خواستم شما دوستان هم بخوانید و همچنین در وبلاگ خود آن را نگاه دارم . نوشته از مهیستان بختیاری

چرا؟
سد سیوند مخفیانه و به صورت محدود آبگیری شد.
آب گیری سد سيوند یکی از کهن ترین آثار تمدن بشر را نابود می کند.
٨ مهر باستانی مربوط به دوارن پيش از اسلام از موزه ملی ايران به سرقت رفت.
غارت ده ها هزار اثر باستانی بی نظير از جيرفت طی سالهای گذشته
لوح زرین داریوش ربوده شد...
سد کارون تمدن ايلام را غرق کرد
تخريب تپه ٣٠٠٠ ساله قلی درويش مربوط به عصر آهن در جريان ساخت اتوبان قم- جمکران !!!
نشنال جغرافی خليج فارس را خليج عربی ناميد!
بادگير هاي کويری ايرانی از طرف سازمان ملل بادگيرهاي عربی نام گرفت........!
رئیس سابق صدا و سیما جمهوری اسلامی: ایرانیان پیش از اسلام مردمانی وحشی و دانش گریز بودند...
رئیس جمهور، جمهوری اسلامی : انرژی هسته ای حق مسلم ماست.!!!!
بسان شاهدان خاموش ومغموم، چون کبکانی سرفرو برده در برف،در گذرگاهی خاموش تر، تنها به نظاره نشستيم و تماشا مي کنيم و گاه اگر اندک سخنی هست، نه چاره انديشی و درمان، بلکه فقط ناله و ناله،شاهد بوديم و شاهد هستيم و زين پس نيز همواره شاهد خواهيم بود و تنها به ناليدن بسنده ميکنيم اما هرگز يک چاره ناچار نخواستيم يا نتوانستيم. و هنگامی که از خود بيگانه شديم ،ناله کرديم که چرا ابتذال دست و پاي فرهنگمان را بسته؟
و اما آنان که پرچمدار روشنفکری ما در سه دهه پسین به ویژه رخداد ٥٧ بودند ،آنان که می گويند قلمشان روح مسيحائی دارد و انديشه شان قدسي ست، تنها چاره کار را ، یا فرو بستن در، و به انزوا خزيدن نسخه کردند، يا چون مادران سوگوار تنها نشستند و ناله کردند، وبه ناسزا گرفتند هر انچه نام و نشانی ازایران و ایرانی داشت.
غافل ماندند وپنداشتند ابتذال تنها در لخت وعور بودن است ،غافل ماندند و نخواستند باور کنند که ارتباط فرهنگی خود دفاع فرهنگي ست، غافل ماندند که سوء برداشت از مقوله فرهنگ خود ابتذال فرهنگي ست،اما غافل نماندند ودانستند که فرهنگ ما چون بازوان ستبر پهلواني ست که در ميدان هاي جهانی و در روياروئی هاي سخت همواره تنومند باقی مي ماند،از اینرو یا از از هراس یا از سر ستیزه آن را در گنجه خانه پنهان کردند،آنها البته دانستند و شاید ما ندانستيم که فراموشی شوکران ابدی ماست وگنجه خانه نا امن ترين جای آسودن فرهنگ.از این رو ١٤ سده بویژه ٣ دهه همواره تلاش بر سر این بود که به کام ملتی شوکران فراموشی چکانیده شود. این قدسی قلمان مسیحا نفس غافل ماندند که سلامت آینده به درک ارزش گذاری و تحلیل وحفظ، گذشته بسته است.غفلت کردند و پنداشتند تحقیر گذشته تائید امروز است ،وچون تحقیر تاریخ جای تحلیل تاریخ را گرفت با عصبیت بی پایان و خرد گریز خود ناجوانمردانه به چهره گذشته خود پنجه کشیدند.
هنگامی که به حافظه تاريخی ملتی شليک ميشود ،راه براي تولید ابتذال باز مي گردد ، در جهان پيچده معادلات سياسی امروز نياز نيست تا چون آشور بنی پال از چشم ها و گوش ها پشته بسازی و يا هر جاندار و رونده و گياهی را بسوزانی، که هرگز نشانی از بودنش باقی نماند، نه امروز نياز نيست چون مغول چشمها از کاسه در آوری تا استيلای خود بر سرزمینی ثابت کنی ، و امروز دیگر از رقص هرزه می نوش ها در شعله های آتش تخت جمشيد خبری نيست ،امروز بنی پال ها، تموچين ها، فيليپ زادگان وسعد وقاص ها از شرق وغرب و هزاران جبار تاريخ ديگر با ابزاری نو، وشیوه ای نو آن هم نه به دست خود بلکه به دست حاکمان دست نشان میهن ستیز ملتها، پا به سرزمين ها مي گذارند،ابزار ها پيچيده و پيچيده تر ميشود و گاه آنقدر پيچيدگی اين ابزارها زياد که ديگر نياز نيست براي تاراج ملتی لشکر هاي آن چنانی کشيد و کاسه چشم ها در آورد ،بلکه به دست خود ملتها حاکمانشان ابزاری ميشوند در جهت نيل به هدف، و از آنها تاراج گرانی بی رحمّ تر مي سازند شليک به مغز يک ملت، شليک به حافظه تاريخی يک ملت ، پيش زمينه هر برده سازی و تاراجی است در معادلات جهان امروز.
براي زايش ابتذال نخست بايد خلعی باشد، ابتذال، به خودی خود معنا ندارد، فراموشی بهترين معجون خلا ساز است پس از آن خود باختگی متولد ميشود و در ادامه اين نسل ، بحران هويت ملی ديده شوم به جهان ميگشايد. این هاپيش زمينه هاي ابتذال هستند.حافظه تاريخی يک ملت بزرگترين سلاح دفاعی ، تنومند تر،از هر دانش هسته ای در برابر فراموشي است، فرزند فراموشی خود باختگي ست و فرزند نامراد و ناموزون خودباختگی بحران هويت ملي ست. پس بحران هويت ملی نوه خونريز و تاراجگر و جهان گشاي ونوین فراموشی ست.
ابتذال هرگز يک شبه ايجاد نميشود آنان که نسخه ننگين بحران هويت ملی را پيچدند، آنان که دست به گاهواره و لالائی خوان بحران هويت ملی هستند خوب مي دانند فرزند تاراج گری از نسل بنی پال ها و چنگيز ها می پرورند که جد بزرگوارش به واژه فراموشی مي رسد،.کشور گشایان امروز ، لشگری خون ريزتر به آوردگاه فرستادند. اين بار به ظاهر خونی ريخته نمي شود ، اما خون دلست که قطره قطره می چکد، این بار اگر چه مرز ها نه ، اما نام و ناموس در سيطره آنان است.
جباران جهانگير لشکرهاي دست و پاگير خود را فراموش کردند سلاحهاي کهنه و پوسيده خود را به دور ريختند و طرحی نو در انداختند و فعل خواستن را به خوبی هر چه تمام صرف کردند و اين بار از کارگاههاي ننگين انديشه شان ،هزاران سلاح تاراج گر پيچيده و مرموز بيرون آوردند، اما ما چه کرديم؟ پس از آخرين تاراج خون ريز تاريخمان تکه نان خود خورديم ، جرعه آب سر کشيديم و به سودای آنکه نبرد پايان يافته کاسه آب زير سر گذاشتيم و خفتيم و خفتيم و خفتيم ،انگار که ميل کحف بودن داشتیم. هر گاه هم که خواب آلوده گوشه چشمی باز کرديم و دشمن ديديم با همان نيزه زنگار بسته و کمان پوسیده و شمشير رنگ و رو رفته وشیوه های از کار افتاده قديم خواستيم به جنگ هيولاي فرهنگ خوار جهانگيران و دست پرورده های میهنی شان برويم، ماشين جنگی فرهنگ خوار از يک سو،دست نشانده های میهنی ازیک سو، ما اما خواب آلوده با تيرو کمانی کهنه و پوسيده ازدیگر سو ، چه دلاورانی هستيم ما، در برابر اين ماشين اهريمنی فرهنگ خوار.
ميراث فرهنگی ما، ناموس فرهگنی ماست.چه مخمور و بی صدا در تاراج نام و ناموس نشستيم ما دچار سرگيجه، شايد به زبانه امروزی ها کما شديم،اين بار چشم اسفنديارمان را نشانه رفته اند.
امروز وقتی دست رنج انديشمندان در خاک خفته ما ، به يکباره هزاران فرسنگ دور تر از ميهنشان سر از ترکستان و فلانستان در مي آورد. هنگامی که ما نام اسکندر بر مي گزپنيم و فردوسی ها را ناسزا مي گوئيم و شناسنامه اين خاک جهيزه دخترانمان مي گردد.هنگامی که در ميان ديدگانمان، نو کيسه گان خليج ،معماري مان را مي ربايند و به نام خود ثبت مي کنند وهنگامی که تعریف امروزی پدران و نیکان ما، دانش گریز و وحشی است ،تا هنگامی که خليج فارس ما تنها در شعرهايمان هميشه فارس هست و چند قدم آن سو تر خليج همیشه عرب نام مي گيرد.هنگامی که رستم ها يمان را بايد در صندوقچه هاي قديمی مادر بزرگ ها پيدا کرد ،و قهرمان های انديشه کودکانمان، قهرمان هاي کوکی و خيالی هاليوود مي گردد و برايمان راکی ها و سوپر من ها مي سازند، آيا تبار اين خاک ميل حامله گشتن از پور سينا ها و فردوسی ها و رستم ها دارد؟
تا هنگامی که قهرمانان يگانه اين خاک گمنام و بی صدا ،بی نشان تر از هميشه تاریخ در خاک خفته اند، بايد هم که جیمز باندها و سوپرمن هاي دروغين يکه تاز ميدان ما باشند،چه اشکال دارد،؟ نيکان ما همه فسا نه می گردند در اين خاک، اما نسخه چرکين و ربوده شده شان را با تنديس هاي خون ريز آزادی`ویا مذهب هر روز به رخمان مي کشند و بر سرمان می کوبند و شگفتا که ما مشتاقانه به استقبال می رویم، یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم.
با نياکان چنان کرديم و با دسترنج نياکان چنين (ميراث فرهنگی ) ، ما چه فرزندان قدر شناسی هستيم!.
به باور جباران امروزین، هویت ملی مردمان جهان سوم، ویروسی بیش نیست.از اینروست که ملتها به دست عمال داخلی واکسینه می گردند واکیسناسیون ملل جایگزین لشکر کشی های دست و پا گیر وغیر دموکرات دیروز گشته.
باری ما را واکسينه ميکنند، و ما چه با شوق آستين هايمان را براي واکسينه شدن بالا زدیم ومي زنيم (رخداد٥٧ تاریخ آخرین واکسیناسیون ایران ).امروز نبايد از سلاح اتمي شان هراس داشت ، امروز اتم تر همين واکسينه شدن هست ، واکسن خواب آور فراموشی هويت.
باری روشن اندیشان مسیحا نفس، ره آورد آن زمستانی بهار چنین است.
اقوام وتیره های گمنام در جهان امروز به خوبی در یافتند که برای ماندگاری و تداوم باید پشتوانه هائی داشته باشندو برای گریز از این خلا، ای بسا که دست به دامان جعل، سرقت و یا تغذیه از آثار فرهنگی دیگران میشوند ، لجاجتی که ما با تاریخ خود کردیم شاید در کمتر ملتی دیده شود بی مهری ما نسبت به گذشته خود نه از سر ناآگاهی که بیشتر از سترگی و تنگ نظری ست ،ما حتی آنقدر عاقل اندیش نبودیم که اگر گذشته پسند ما نیست بدون انتصاب آن به شخص یا گروهی یا سلسله ای، دست کم نیکو ئیها یش را وام بگیریم ،و دراینجا بود که ریشخند و فسانه خواندن آن چاره کار آمد،چرا که ترور گذشته راه را برای اکنون باز می کرد و در این اکنون بی یال و دم و کوپال بود ،که شهر شعبده روشن بود .شهر شعبده٥٧و شاید ٥٧ هایی که برای فرزندانمان تدارک دیده ا ند.
باری در این سرزمین که امروز نام ونشانش درآسودگی مردمانش چنین به یغما می رود روزگاری می گویند بهرام نامی بودست گردن فراز، که سترگان افسانه می خواننش اما قهرمان همین افسانه، در راه میهن جان بر سر نام می نهد چرا که بود او ،در بود نام و نشان اوست ، آن هنگام که در جنگ میان ایرانیان و تورانیان تازیانه اش گم می شود برای باز ستانی تازیانه ای که نام و نشان وهویت او بر آن نقش بسته بی درنگ از جان سوی دشمن میرود:
يکی تازيانه ز من گم شدست چو گيرند بی مايه ترکان به دست
به بهرام بر چند باشد فسوس جهان پيش چشمم شود آبنوس
نبشته بر آن چرم نام من است سپهدار پيران بگيرد به دست
شوم تیز و تازانه باز آورم اگر چند رنج دراز آورم
مرا این زاختر بد آید همی که نامم به خاک اندر آید همی........
فسانه ها اگرچنین است ای بسا ازهر حقیقت امروز زیبا تر و اگر حقیقت های امروز چنین پس درود به همه فسانه های دیروز باری :
اگر تاريخ ما افسانه رنگ است من اين افسانه ها را دوست دارم
ما ملت صبورو قدر شناسی هستيم بيش از استاندارد لازم هم صبر پيشه هستيم ،سالها اسکندر های لاف زن را تحمل کرديم مغولان چشم تنگ را تحمل کرديم تازيان بیابان گرد را تحمل کرديم و براي قدر شناسی نام چنگيز ها، اسکندر ها تازی برگزديم. و٢٨ سال است با متانت و صبوری تمام نسلی را تحمل کردیم که به گفته فردوسی گرامی:
نژادی پدید آید اندر میان نه ترک و نه تازی نه دهقان بود سخن ها به کردار بازی بود
به جهت نیست که بارها و بارها سران حکومت عنوان کرده اند ملت خوب و صبوری داریم.
هيچ دور از ذهن نيست فردا هم نام فرزندانمان از نواداگان فيليب ها باشد مثلاً، بوش و بلر ،چه اشکال دارد؟ بوش چه کم از عمو زاده خود اسکندر دارد؟ هم آزادی مي آورد هم دموکراسی را در تبقی زرين به در خانه هامان پيش کش ميکند .فقط تفاوتش اينست که پيش از آن نطفه فراموشی را در رحم تاریخمان می پرورد کمی قطره استحاله به گلويمان مي چکاند، و در خوش خيالی ما تازيانه بهراممان را مي ربايد ما سالهاست مخمور مي بيگانه گشتيم .
نطفه ابتذال خانگي ست اين درد خانگيست این چه بیماری مسری شاه سلطان حسینی ست که سده هاست گریبان این سرزمین را رها نمی کند؟
ما ملتی هستیم که پس از تاراج های سخت وگوناگون، دچار تشنج هویت شدیم و به جای پند اموزی و باز آفرینی و یاد آوری جایگاه فرهنگی گذشته خود ،چاره اندیشی هایمان معنا ئی فراتر از شعر نیافت ما را کشور شعر ميگويند. ما زياد شاعريم، ما زياد شعر ميگويم.
سخن هرگز بر سر ستیزه با شعر نیست ، که شعر خود اتفا قا بر آمده و تراوش مخملین فرهنگ است اما پرسش بزرگتر اینست که این گونه لطیف گوی ها و نرم گوی ها و ترنم گوئی ها تا کجا گره گشای تیره روزی تاریخ ما بودند چرا ملتی در تیره ترین روزگار خود شاعر ترین مردمان جهان است؟
کاش به جای اين همه جرعه جرعه می نوشيدن و مخمور زلف يار شدن،قلم به دست ميگرفتيم و تاريخ را نوازشی مي کرديم، کاش از دل اين خاک قهرمانان ورجاوندمان را جستجو مي کرديم، کاش دست کم شعر ها یمان ترنم تاریخ بود چرا این سرزمین با این همه درد در گلو خفته یک فردوسی دارد؟ و آن یک هم این چنین مهجور؟ آیا به راستی غزل از حماسه مرحم تر است بر این درد؟
حافظ از تو گله دارم در زلف فانی آن ترک شيرازی چه ديدي که، بلند و بی پروا سرودی:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را
امروز در کرشمه زلف کدامین ترک شیرازی سمرقند ها می توان یافت؟ و شاید ما برای دلخوشی خویش بود که آن ترک شیرازی را آفریدگار معنا دادیم .تا شاید زین رهگذر غم سمرقندمان نباشد.
آسان بخشیدن را ما خود متولد کردیم !!!
سده هاست که فرزندان این خاک به خال هندو ها و به خال فيليپ زادگان و چنگيز زادگان ملا زادگان سمرقند ها و بخارا ها بخشيدند. و چه با شوق و سازو نوا هر رو شعر تو را آواز مي کنند. و سعدی ،گرامی سخن گوی بی همتاي من چرا سال خوش تو ٦٥٦ بود؟ ( حمله خونريز مغول به بغداد ،دل ايرانشهر).
در آن نوبت که ما را وقت خوش بود زهجرت ششسد و پنجاه وشش بود
کاش خيام گرامی ما بی ايران زيستن نتوانم ، شعرش بود. ای کاش، کاش اين همه سمرقند و بخارا از براي زلف يار نمي بخشيدم. دريغا ای دريغ ،کاش به جای آن همه شاعر مخمور می نوش زلف ستا يکی چند بهرام داشتيم. يکی چند دل نگران نام داشتيم.
٢: چگونه؟
چون نيک نظر کرد و پر خويش در آن ديد گفتا ز که ناليم، از ماست که بر ماست.
امروز هم در خبر های پراکنده جسته گریخته گفته شد، سیوند به آب بسته شد. ولابد پیامد آن تنگه بلاغی و راه شاهی!! ، راه شاهی که هنوز صدای شیهه توسن های تاریخ از او می آید، اگر چه راه شاه و اندیشه شاهی که روزی به همه نوع بشر احترام گذاشت هرگز در جان و اندیشه ایرانی وجهانیان نابود شدنی نیست.
و از سوئی اگر چه آب برای ایرانیان مایه آبادانی است اگر چه مهر همواره برایمان در آغوش آب بود اما امروز گویا آب با خود کینه می آورد کینه ای خفته از پس ١٤ سده ایران ستیزی، امروز خشم و کینه گویا در آستین آب بر آن است تا زرین برگی دیگر از شناسنا مه مان برباید .
و امروز دستاورد قدسی اندیشان مسیحا نفس پس از سه دهه، میراث دارانی هستند، که حرمت و اهمیت این میراث، در نظرگاه آنان اهمیتی فراتر از پاتوق دود و قلیان و قهوه خانه ندارد،و در کشوری که همه توشه فرهنگیش و افتخار بلندش صلح پروری و آبادانی جهان است، ستم فرهنگی تا بدانجا پیش میرود که هویت و غرور فرهنگیش سلاح هسته ای میشود.
وا کاوی همه این درد های کهنه بهانه از این بود که به اين نقطه برسيم که درد فرهنگی ما تک بعدی نسيت، در واقع ما از دردهاي چند وجهی و چند بعدی رنج مي بريم.
بد نيست انگيزه و نظر يکی از آخرين مديران!!! گران مایه ميراث فرهنگی جمهوری اسلامی را در مورد دليل انتخاب ايشان درجايگاه ریاست سازمان میراث فرهنگی کشورمان، توسط ریاست جمهوری وقت (خاتمی)را بشنويم.
جناب مرعشی در گفتگوئی کوتاه با لحنی طنز ،انگيزه انتخاب خود در این پست توسط رئیس جمهور وقت، را اينگونه بيان مي کند:
شايد چون من زياد در صحن مجلس گردش مي کنم و صندلی ثابت ندارم، حتما آقای خاتمی فکر کردند من بيشتر از ديگران براي پست گردشگری مناسب هستم.دليل دوم آن هم فکر مي کنم اين باشد که چون ايشان شنيده بودند من تصميم دارم پس از پايان نمايندگی در کرمان يک قهوخانه باز کنم احتمال دادند من برای اينجور کارها مناسب هستم.
(باری ما البته نمیدانیم که ایشان پس از ترک سازمان میراث فرهنگی موفق شده اند قهوه خانه خود را راه اندازی کنند یا خیر،امید که خود ایشان در این زمینه خبری به علاقمندان قلیان ودود و قهوه خانه بدهند. آرزوی توفیق داریم)
اين طنز کوتاه ،اما حقيقتی بلند و تلخ را در خود نهفته دارد حقيقتی آمده از تنهائی و تحقير فرهنگ و ميراث.
وهمچنین بشنویم یکی ازآخرین نظری پردازی های به راستی ماندگار تاریخ میراث را
رئیس گرامی موزه ایران باستان به تازگی در مورد نگرانی افراد از گم شدن آثار تاریخی فرمودند: انسانهائی که نگران میراث فرهنگی هستند صاحب تفکری مریض هستند"
باری در پایان به این نکته رسیدیم که ما وهمه دوستداران میراث ایرانی و بلکه جهانی مریض هستیم به راستی که شعار اگر همراه با شعور نباشد بلائيست خانمانسوز، اکنون پس از شنیدن به آب بستن مخفیانه سد سیوند وغارت بی حدو مرز آثار فرهنگی در جای جای این سرزمین، آن هم در سکوت آزار دهنده افکار عمومی و رسانه ها ،به خوبی فهميدیم و يزدان راهزار بار سپاس می گوئیم که بیماری ما از دل واپسی نام وناموس فرهنگی میهن است و نه از بیماری خود باختگی و ایران ستیزی، چرا که ميراث فرهنگی ناموس فرهنگی ماست، وای بر کسانی که ناموس بر باد ميدهند
به آب بستن سیوند نه آغاز اين درد ونه پایان اين درد است.
ندانم کاری ها، سهل انگاريها و شخصی پنداري های برخی مسئولين فرهنگی از يک سو،مافيای شبکه ای هزار دست بين المللی از سوي ديگر،و تفکر ایران ستیزی ٢٨ ساله از سویی همه و همه دليل آن شدند که ميراث فرهنگی ما که مي توانست جايگاه ممتاز جهانی داشته باشد به چنين خفقان و مهجوری گرفتار آيد.نگاهی به برخی کشورها و درآمد ارزی آنها از اين بابت عمق درد را بيشتر آشکار ميکند .به راستی کشوری که بيش از يک ميليون و دويست هزار اثر تاريخی دارد چرا تنها ٦٠٠٠ هزار اثر تاريخی آن بايد شناسنامه دار باشد ، وبيش از يک ميليون اثر تاريخی آن بايد به دست باد و بوران و غارتگران سپرده شود و مسئولانش در پايتخت به چند پوستر خوش آب و رنگ ظاهر فریب دل خوش باشند و ذهنيت افکار عمومی را بدين گونه گمراه کنند؟
چرا بايد حساسترين و مهترين تپه ها و نقطه های باستانی ما که نه تنها متعلق به ايران که متعلق به تاريخ بشری هست یا قربانی عوام فریبی مذهبی گشته یا به دست، حفاران و دزدان وغارتگران شناسائی و کشف شوند؟ ،به راستی آيا دست مایه های آثار تاریخ بشری ارزش کمتر از پنداشت های مذهبی دارد یا دانش باستان شناسی ما از دانش مشتی راهزن غارتگر عقب مانده تر است که آثار تاريخی ما را بايد اينان به ما نشان بدهند، آن هم پس از حراج شدن در بازارهاي اروپائی؟
يا اينکه کمی تيز بينانه تر باشيم و کمی حق داشته باشيم تاريک خانه های ناپيدائی را واکاوی کنيم و گمان کنيم که دستهاي آلوده مافيای بين المللی آثار فرهنگی از سوئی، و ایران ستیزان فرهنگ سوز تفکر١٤سده ای (باورمندان به فرهنگ سوزی و کتاب سوزان گندی شاپور) از سوئی، و فرصت طلبان داخلی از سوی دیگر تا قلب سازمان ميراث فرهنگی کشور ما کشيده است؟ از طرفی مي دانيم که تخريب و غارت غير حرفه ای سهم اندکی از حفاريهاي غير مجاز را در بر دارد و بخش بزرگی از تاراج آثار فرهنگی ما در قالب يک تشکيلات منظم و هماهنگ انجام ميشود. و اين مافياي پنهان نيمه رسمی با تشکيلات و برنامه و بسيار هدفمند عمل ميکند. دستبرد به موزه ملی درطی سالیان گذشته و همچنين دستبرد ربودن لوح گرانبهاي داريوش بزرگ را يک باره ديگر به ياد بياوريم. اين مجموعه تاراج ها به خودی خود نشان ميدهد که اين دستبرد ها نميتواند به صورت غير حرفه ای و اتفاقی و بيرون از چارچوب سازمان روابط دولتی اتفاق افتاده باشد،جدای از آن سکوت معنادار غارت آثار ارزشمند جيرفت وسکوت معنا دار مسئولان دولتی را ازياد نبرديم غارتی که هرگز عاملین و مجرمان آن به افکار عمومی و رسانه ها معرفی نشدند، و سماجت امروزین در به آب بستن یکی از بزرگتری گنجینه های تاریخ بشری و بی تفاوتی مسئولانش به نگرانی افکار عمومی و زیر پا گذاشتن هویت ملی ملتی، آن هم در آغاز سالی که آنرا سال اتحاد ملی می نامند.آیا همه و همه گویای این مهم نیست که معادلات غارت و برده سازی ملت ها کاملا غالب جدیدی یافته؟
امروز به جز پدر خواندگان و آقا زادگان دیروز در عرصه اقتصاد بايد با نسل جديدی از پدر خواندگان البته آقا زاده در عرصه ميراث و فرهنگ نيز آشنا شد.صداي پاي پدرخواندگان ميراث و فرهنگ آرام آرام به گوش ميرسد ،نو کيسه گانی با اهدفی کاملاً متفاوت و تاکتيک هاي نوين.پدر خواندگانی که آرمان آنان نه تنها تاراج ،بلکه تخريب و محو آثار تاریخی ، آن هم به شکلی معنا دار و کاملاً هدفمند را در دستور کار خود دارد، به راستی اين تخريب با معنا ، چه پيامی را ميخواهد به ما بدهد؟
خبرهاي بيشتری از اين پدر خواندگان در راه است، کافيست کمی هشيار باشيم و حلقه هاي زنجيره اخبار گوناگون را به هم پيوند دهيم،با اين ديد ميتوانيم تا حدودی اخبار تلخ و ناگوار پس از اين ر ا پيش بينی کنيم.روشن تر بگويم مغز برنامه ريز اين مافيای فرامرزی را بايد در آن سوي مرزها و در قلب اروپا جستجو کرد ،که برنامه کلی خود را به صورت يک نيم هلال از تاجيکستان تا افغانستان ،ايران و سپس عراق طراحی کرده و دست قوی و اجرائی آن را در کشور خودمان بايد جستجو کرد. به عنوان نمونه يکی از در معرض خطر وآ سيب ترین نقاطی که ممکن است در برنامه آينده این مافيا قرار بگيرد، منطقه بيستون باستانی و تاق کسرا درعراق ميباشد.
غارت موزه ملی افغانستان درسال١٩٩٢میلادی ، تخريب مجسمه هاي بودا در جنگ افغانستان تاراج موزه ملی بغداد در جنگ عراق ، زخم هاي به درد نشسته خاک به تاراج رفته جيرفت ، دستبرد به موزه ملی ايران، ربودن لوح زرين داریوش اين شناسنامه و سند بی همتاي ايران زمين آن هم به بهانه تهيه جهيزيه دختر آن مسئول میراث فرهنگی،دزيدن و به نام کردن انديشمندان و بزرگان ودسترنج اين سرزمين به نام خود ،نه يک اتفاق ساده بلکه ره آورد جباران نوین تاریخ و اهداف فرامرزی آنان است و محو کلیه آثار و نماد فرهنگ ایرانی هدف عمده دست نشان های داخلی شان است.
در چنين شرايطی به راستی اگر (و ای دریغ که باز هم اگر...)میهنی آزاد داشتیم و دستی مهربان و دلسوزی فراتر از همه نگاههای جناحی و دسته بنديهاي سياسی وجود مي داشت، ميتوانست در گام نخست اتحاديه ای مرکب از حقوقدانان و کارشناسان اين کشورها در جهت پدافند تخريب و تاراج ايجاد کرد و با تشکيلاتی هم سو و هماهنگ و تبادل اطلاعات و راهکارها نقشی جدی در اين زمينه ايفا کرد.در واقع ايجاد چنين تشکيلاتی با پيمان نامه هاي مشترک ميان اين ٤ کشور ضروری ترين اقدم زير بنایی می بود که ميتوانست در گام نخست بر داشت و در ادامه آن حضور فعال و مستمر در جهت تدوين قوانين بين اللملی و ترغيب کشورهاي اروپايی به منظور همکاری دراین زمینه .
اما در چنين شرايطی اينگونه طرح ها و پيشنهادها تا هنگامی که سرزمینی گرفتار و اشغال شده داریم بيشتر به رويا مي ماند.
بار باید در اینجا افزود که:
آسيبی که در زمينه تاراج و غارت آثار فرهنگی در اين سالها بر کشور ایران وارد شده اغراق نيست اگر بگويم کمتر از آسيب جنگ ٨ ساله نبوده،هنگامی که ارزش فروش آثار تاريخی ايران در بازارهای اروپا ساليانه ٢٤ ميليارد دلار است، از سوئی دست نيامدنی بودن اين آثار را بر ارزش مادی آن بيفزائيم ،آن گاه به عمق فاجعه پی ميبريم، در صورتی که سهم توريسم ما از توريسم جهانی رقمی طنز و شرم آور است،و به ظاهر مدیران، تنها در نمايشگاههاي خارجی کنار چند پوستر مي ایستند و باد در قپ قپ مي اندازند غافل از آنکه تنها بازديد کننده آثار ما همان چند نفر خارجی آن هم نه در ايران بلکه دورادور و از پوستری کاغذین آویخته به دیوار و سهم مان از درآمد سرشار توریسم تنها چند لبخند و چند امضاء در دفتر یاد بود است.به راستی چه کسی در سرزمینی که افتخار و غرور مسئولانش تولید سلاح هسته ای است پا می گذارد سرزمینی که حماسه های شیرین قهرمانان دیروزش را عملیات های انتحاری و پرورش تروریسم گرفته.؟
و از سوي ديگر با ناله و آه و فغان و اقتصاد تک محصولی و اتکا به نفت که بزرگترین بيماری اقتصاد ماست سفره رنگین دیروز ایرانی روز به روز خالی و خالی تر از نان است در طی ٣ دهه حکومت این رژیم ما حتی در برنامه ريزی وشيوه مديريتی توريسم از کشورهاي نو پا و بند انگشتی خليج فارس هم عقب تريم،چه رسد به آن استانداردهای که در حد و شان و شکوه نام ايران گرامی باشد.فراموش نکنیم که همسایگان ما چون ترکیه و دبی که هرگز در زمینه های آثار تاریخی و جاذبه های گردشگری همتای ایران ما نیستند در طی همه این سالها سهم سالیانه درآمد آنها از توریسم جهانی رقمی در حدود٢٠ میلیارد دلار در سال بوده رقمی تقریبا در حد میانگین سالیانه درامد ایران از فروش نفت.و اینجاست که ایرانی هر روز هم نام و نشانش را به باد میدهد و هم آب و نانش را و فرزندانش باید برای لقمه ای نان دست به پست ترین کارها یا تن فروشی در کشور های تازه به دوران رسیده بزنند.
تا هنگامی که نگرانی افکار عمومی از بابت آثار تاریخی به مرض تشبیه شود تا هنگامی که تفکر قهوخانه ای دست هاي تار عنکبوتيش را بر گلوي ميراث و فرهنگ این کشور فشرده ، وتا هنگامی که به جای فرهنگ ملی سلاح هسته ای غرور ملی است ودر نهایت تا هنگامی که میراث نیاکان در چنبره وسیطره چنین زمام دارانی است نبايد انتظار آن دگرگونی بنيادين در همه سطوح ملی خارج از تفکر واپس گرا و ديدی فراتر از مرزهاي جغرافیائی کشور را داشت.
امروز شوش آرام خفته ،پارسه ،هگمتانه و تيسفون آرام خفته،
صداي تيشه ها آرام گرفتند ،و هنوز چشم انتظاريم که هورمزد اين سرزمين را از دروغ بپاياد.
و شايد که به گوش بشنويم صداي شيهه توسن بهرام ها .
مهیستان