۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

آزادی دور نیست، اگر همه بخواهیم

مطلبی نظرم را جلب کرد که ترجیح دادم آن را در وبلاگ خودم بگذارم و برای خوانندگان به اشتراک بگذارم.

محمد زمانی

از تاریخ عبرت بگیریم
اشاره:
از زمان فعالیتم در عرصه روزنامه نگاری تا به امروز که مجبور به ترک اجباری از وطن خویش شدم حدوداً 13 سال می گذرد. در خلوت خود سئوالات زیادی ذهنم را به خود مشغول کرده است، که چرا نمی توانم امروز در وطن خویش زندگی کنم؟
........

جایگاه وطنم در جهان امروز در کدام رتبه به لحاظ پیشرفت فکری، فرهنگی، اجتماعی و.....قرار دارد؟ جز اینکه روزنامه نگاری بودم با افکاری مستقل که درد و رنج جامعه خود را می دید ولمس می کرد و به رشته تحریر در می آورد! سیستمی غیر دمکراتیک که با شعار آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی پا به عرصه گذاشت وهمه چیز را از مردم خود ساقط نمود. مردمی که از این شعار ها بی نصیب هستند و مثل کلاف سر در گم از خود می پرسند چرا؟ تعصبات مذهبی، آمار طلاق، اعتیاد به موادّ مخدر، رانت خواری، پول شویی، فساد اداری، رشوه، سنگسار، خودکشی، بیکاری، دروغ و تزویر، تملق وچاپلوسی، سوء مدیریت، نبودن عمران و بهداشت، نبودن رفاه و امنیت، محرومیت، زندانی سیاسی، تبعیض، نبودن آزادی های فردی و اجتماعی، تجاوز به حقوق اولیه مردم، پناهندگی، فرار مغز ها و سرمایه ها، فقر فرهنگی و اقتصادی همه چیز را در خود بلعیده است که دیگر مجالی برای تحقق دمکراسی و جامعه مدنی بوجود نمی آورد. آیا ما تک تک ایرانیان از خود پرسیده ایم یا می پرسیم که چرا هنوز هم در این مسیر شوم در حرکت هستیم؟ براستی خود کامگی، اختناق فرهنگی، منیت ها ما و ایران را به کدام ناکجا آباد می برد؟ اگر بخواهیم منصف باشیم همه مسولیم، کارنامه درخشانی نداریم ومعدلمان در سطوح بین المللی فاقد محاسبه است. در ادامه چند پرده متفاوت در پی خواهد آمد تا شاید.....

پرده اوّل: از کل کشورهای عضو سازمان ملل در جهان کنونی نزدیک به حدوداً 120 کشور کشور های دهه ای هستند زیرا تاریخ موجودیتشان بعنوان کشور های مستقل از سال های بعد از جنگ جهانی دوم و پایان عصر استعمار آغاز شده است. شصت کشور دیگر کشور های "سده ای" هستند که آغاز موجودیتشان به تحولات تاریخی هزاره اوّل و آغاز هزاره دوّم به اکتشافات بزرگ جغرافیایی نیمه دوّم این هزاره مربوط می شود. تنها ده کشور هستند که تاریخ "هزاره ای" به شمار میآیند. یعنی از چند هزار سال پیش تا کنون به طور مستمر در تاریخ وجود داشته اند. همه این کشور ها در شرایطی یکسان به هزاره ای که از راه می رسد پا نمی گذارند. کشور هایی چون ایتالیا و ژاپن بصورت ممالکی پیشرفته وارد این هزاره می شوند. چین، یونان وهند پس از گذراندن دوران های دشوار با آینده ای نسبتاً امید بخش به پیش می روند. مصر در مقام رهبری جهان عرب در تلاش است. اسرائیل پس از دو هزار سال بی هویتی دوباره کشوری مستقل و مترقی شده است. در میان همه اینها ایران ما همچنان با معمای حل نشدنی دست به گریبان است که با کدام هویت پا به هزاره سوم بگذارد - وآیا اصلاًحق پا گذاشتن بدین هزاره را دارد؟ هزاره ای که به پایان می رسد هزاره ورشکسته تاریخ ایران است. هزاره ای که با شاهنامه آغاز شد و با توضیح المسائل خمینی پایان یافت. قرنی که با مشروطه آغاز شد و ما هنوز هم در اندر خم یک حکومت سکولار و دمکراتیک هستیم. قرنی که در آن سیارات مختلفی را کشف کردند و ما عکس خمینی را در ماه دیدیم. قرنی که در آن به حقوق حیوانات احترام می گذارند و ما از حداقل حقوق انسانی در ایران برخوردار نیستیم. قرنی که در آن شکوفایی علم و دانشگاه است ولی امروز در ایران به جان علم و دانشگاه افتاده اند و ریشه علوم انسانی را خشک می کنند. قرنی که در آن به حقوق زنان احترام می گذارند ولی در ایران زنان آزاده خواه همچو ستوده ها را به زندان می اندازند وعده ای راسنکسار می نمایند! ما به چه چیز افتخار می کنیم؟
پرده دوم..با توجه به مطالب بالا میخواستم به دو نکته اشاره کنم.اول اینکه روزانه مقالات زیادی نوشته میشود و همه از اوضاع ایران با خبر هستیم .اگر بخواهیم تهدیدات جدید و یک درگیری و حمله نظامی و جنگ خانمانسوز دیگری را در کنار هم بگذاریم اینده ایران و نهادینه کردن یک حکومت سکولار و دموکرات به کلی از بین خواهد رفت و همه ما ایرانیان در وقوع چنین حادثه ایی نقش داریم.دوم اینکه تنها راه این است که بتوان نیروهای سکولار و دموکرات را حول مشترکات به یک کنگره یا شورا تبدیل نمود و توازن قدرت و یک الترناتیو در قبال جمهوری اسلامی ایجاد نمود.از زمانی که به شبکه سکولارهای سبز انحلال طلب پیوستم فقط دلیلش همین بود.حال این کنگره میتواند شامل کسانی باشد که به جدایی کامل دین از نهاد حکومت اعتقاد داشته باشد و سکولاریسم را یک اصل بداند.به اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد داشته باشد و در اخر خواستار تمامیت ارضی ایران باشد.شبکه سکولارهای سبز خود را الترناتیو نمیداند بلکه الترناتیوساز است.و این در اساسنامه شبکه موجود می باشد.در شرایط امروز خیلی از الترناتیو ها منجر به شکست شد و اساسا چنین شکستی در شرایط امروز ما را از خواسته های دموکراسی خواهانه عقب خواهد راند و فرصتی دیگر را از دست خواهیم داد.تنها چیزی که مانع این اتحاد ها میشود توهم قدرت است که در اپوزیسیون مشهود است.به زبان ساده خیلی از احزاب و گروها تفکر و نگرش سیاسی خود را بهترین راه حل میدانند.و به جرات میتوان گفت خود همین احزاب و گروها عامل تفرق بوده اند.کنگره ایی که شبکه سکولارها به ان اعتقاد دارد میتواند در برگیرنده تمام احزاب و گروهای سیاسی باشد و معتقد است هیچ گروهی به تنهایی نمی تواند الترناتیو باشد.اقای زاهدی از حزب مشروطه در مقاله ایی به تازگی عنوان نمودند که پیش شرطهایی مثل حقوق بشر ..دموکراسی و انتخابات ازاد که فکر کنم فرا از قانون اساسی موجود باشد را راهه اتحاد گروها میداند.نکته اساسی همین جاست که با هر سازمان و حزبی که صحبت میکنم به همین موضوعات اعتقاد دارد اما پس چرا اتحاد شکل نمیگیرد?باید به دوستان در حزب مشروطه متذکر شد که اگر شما به لیبرال دموکراسی اعتقاد دارید این نظر شماست .اگر گروهی چپ فکر میکنند این نظر انهاست.به نظر من ما نباید خودمان را گرفتار اصطلاحات نماییم و خود را بهتر و برتر فرض کنیم و بگوییم نظر ما بهترین هست.من هیچ بهانه ایی را برای رد اتحاد نمیپذیرم.من در یک حکومت سکولار و دموکرات نمیتوانم بگویم که چرا شما مثل من فکر نمیکنید واین روش خو د مخالف اصول دموکراسی است .ما در جامعه ایی زندگی میکنیم که افراد مختلف و افکار متفاوت وجود دارد .مهم این است که تفکرات ما در یک انتخابات ازاد به رای مردم گذاشته شود بعد مشخص خواهد شد که اکثر مردم چه می خواهند.
پرده سوم..
این روزها شکایت اقای رضا پهلوی مورد بحث گرو های سیاسی است.شبکه سکولارهای سبز در یک فراخوان حمایت خود را اعلام نمود.دو نکته در این شکایت وجود دارد یکی اینکه این روند در سطح جامعه بین المللی به لحاظ سیاسی و حقوقی می تواند حائز اهمیت باشد.دوم میتوان حول چنین مباحثی اتحاد بوجود اورد.کسانی که به هر دلیل غیر منطقی چوب لای چرخ میکنند و به ایشان خورده می گیرند.اب در اسیاب ولایت فقیه میریزند چرا که فقط خورده میگیرند و هیچ طرح و برنامه ایی هم برای خروج از وضعییت موجود ارائه نمیدهند.خیلی از افراد به ما هم میگفتند شما که انحلال طلب هستید چرا رنگ سبز را با خود به یدک میکشید و به همین دلیل ما موسوی چی نیستیم و در کنار شما قرار نمیگیریم.اما جواب ما همیشه حول دو محور بوده است .اول اینکه ما جنبش سبز را رنگین کمانی از رنگها می دانیم و معتقد هستیم بخشی از جنبش سکولار و دموکرات است .و دوم اینکه کسانی که جان عزیز خود را در راه ازادی و دموکراسی از دست دادند نه اصللاح طلب بودند و نه اعتقادی به التزام به قانون اساسی موجود داشتندپس ما نماینده این طیف از جنبش سبز هستیم و سخنگوی این بخش از جنبش.این تفکر تابوی اصلاح طلبان را که معتقد بودند که جنبش رنگ مذهبی دارد و خواستار اصلاح طلبی است را شکست.از این دو مطلب میخواهم این نتیجه را بگیرم که رنگ شبکه ما و شکایت اقای رضا پهلوی بهانه های کور کورانه و حسادت ورزی از طرف این گروها است.وحتی اگر چنین تغیراتی حاصل شود باز هم همین افراد در اتحاد و کنگره ملی کارشکنی میکنند.
پرده چهارم
از گفتن این چند پرده می خواهم این نتیجه را بگیرم که وقت خود را صرف تفکرات اصلاح طلبان و دیگرانی که می خواهند مطالبات مردم را به بیراهه ببرند خودداری نماییم و به اتحاد سکولارها و دموکراتها بیندیشیم.چنین کنگره ایست که می تواند خواسته های مردم ایران را براورده کند .پس همه در این راه بکوشیم و مانع اتحاد نشویم.امروز باید به مشترکاتمان فکر کنیم و نوع حکومت را به مردم ایران در یک انتخابات ازاد واگذار کنیم .بیاییم به اصول حقوق بشر احترام بگذاریم و در این چارچوب به اتحاد بریسم و مردم ایران را خوشحال و مسرور نماییم.با وجود چنین کنگره ایست که میتوان برای عبور از حکومت قرون وسطی جمهوری اسلامی به بحث و تبادل نظر پرداخت و راه کار ارائه داد.از این که در مقالات خود منظورم نیروهای سکولار و دموکرات واقعی است که به همدیگر حمله و انتقاد میکنندمرا عذاب میدهد وفقط باعث فرصت سوزی و شادی ولایت فقیه و حسین شریعتمداری کیهان خواهد شد.ودر پایان باید گفت بیایم از تاریخ درس عبرت بگیریم.ازادی دور نیست اگر همه ما بخواهیم

با مهر محمد زمانی شبکه سکولارهای سبز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر