۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

داستان من و سیاوش ۱۰ ساله که می‌خواست تفاوت بین رفراندوم و انتخابات را بداند

سیاوش پسر ۱۰ ساله یکی‌ از دوستان نزدیکم است که یک بعد از ظهری را پیش من بود و من از او مراقبت می‌کردم تا مادر و پدرش که مشغول تعمیرات و نوسازی خانه خود بودند، آزادتر باشند. سیاوش مانند همه بچه‌های هم سنّ خودش بسیار کنجکاو است و پرسش‌های زیادی در سر دارد. جالب اینجاست که علاقهٔ زیادی هم به سیاست دارد. و چون از بچگیش من را میشناسد، همیشه علاقهٔ زیادی دارد با من به بحث سیاسی بپردازد. برنامه مورد علاقه سیاوش هم دکتر کپی‌ (در شبکه من و تو) می‌باشد. این هم جای تعجب نیست!
سیاوش مشغول کتاب خواندن بود و من هم با تلفن صحبت می‌کردم، مکالمه تلفن من که تمام شد. سیاوش که گویا داشته گوش میکرده و یکی‌ دو کلمه از حرف های من را گرفته بود، نگاه کنجکاو معروف خودش را به من انداخت و از من پرسید: 

رفراندوم یعنی‌ چی‌؟ و اینکه گفتی‌ فرقش رو با انتخابات خیلی‌‌ها نمی‌دونن ، یعنی‌ چی‌ ؟

سوال سختی نبود ولی‌ جواب آن به یک پسربچه ۱۰ ساله چندان آسان هم نبود . اینجور شروع کردم:

انتخابات و رفراندوم دو واژه متفاوتند که اغلب به اشتباه با هم یکی‌ گرفته میشن. ولی‌ راستش بین این دو فرق زیاده .
انتخابات یک پروسه تصمیم گیریه که در آن افراد یعنی‌ مردم ، یک فرد یا گروهی از جامعه خودشونو انتخاب میکنن که بهش میگن  "کاندید"  یعنی‌ منتخب شده. این افراد یا گروه در یک اداره عمومی‌ یا دولتی کار میکنن تا بعدا به جای‌ رای دهندگان یعنی‌ مردم و به نمایندگی از اونا تصمیم میگیرند. به انتخاباتی میشه گفت آزاد که  کاندید‌ها شایستگی و یک سری شرایط را داشته باشن . سواد، تحصیلات ، کارنامه پاک از جمله این شرایطتند. معمولا در کشورهای دموکراتیک این افراد یا با جمع کردن امضا و رسوندن این امضا‌ها به یک حد مناسب میتوانند خود را برای کاندیداتوری معرفی‌ کنند یا اینکه از طرف حزب یا گروهی معرفی‌ میشوند.  اینجا دیگر کسی‌ اون بالا ننشسته که کاندید‌ها رو فیلتر کنه بگه تو حق داری ، تو حق نداری ، چون من میگم !!  احزاب آزادند و مردم هم آزاد و مجبور نیستند بین بد و بدتر انتخاب کنند .

به این میگن دموکراسی غیر مستقیم, وقتی‌ نماینده‌های منتخب مردم به جای مردم در اون اداره عمومی‌ که اسمش پارلمان است ، تصمیم میگیرند.  که این در اکثر کشورهای دنیا هم رایج و قابل قبوله ، به شرطی که قانون اساسی‌ این کشور‌ها درست باشه و بر پایه قانون جهانی‌ حقوق بشر نوشته شده باشه و هیچگوگنه تبعیضی در قانون اون مملکت نباشه.

حالا رفراندوم فرقش چیه ؛
یک موقع هست که یک تصمیم گیری سرنوشت ساز برای یک ملت یا مملکته، اون وقت دیگه نمیشه به دموکراسی غیر مستقیم تکیه کرد اینجا مردم باید خودشون مستقیم برای سرنوشت خودشون تصمیم بگیرن و وارد عمل بشن. اینجا دیگه نمیشه به نمایندگان انتخاب شده واگذار کرد که چی تصمیم میگیرن اینجا نیاز به دموکراسی مستقیم داریم و به عبارتی یک رفراندوم ملی‌ که هر کس حق رای خودش را به تنهایی داشته باشه.  متوجه فرقش شدی ؟
   
سیاوش سری به تایید فرود آورد ولی‌ چشمانش به من میگفت که نه ، هنوز کامل نگرفتم.

 می‌بایست جور دیگر عنوان کنم نیاز به یک مثال ساده داشتم. ناگهان چیزی به ذهنم خطور کرد که می‌توانست بهترین مثال برای سیاوش باشد .
گفتم :
دو هفته پیش یادت میاد خونه پیمان جون بودیم ؟ سه تا خانواده دور هم جمع شده بودیم و داشتیم برنامه سفری رو میریختیم  که قرار بود با هم انجامش بدیم .

یکی‌ می‌گفت بریم کیش ، یکی‌ میگفت بریم شمال یکی‌ میگفت شیراز ، یکی‌ دیگه میگفت اصفهان ، خلاصه خیلی‌ شلوغ شده بود و هیچ کس صدای دیگری رو نمیشنید . من پیشنهاد دادم همه اول روی کاغذ بنویسن کجا دوست دارن برن بعد این‌ها را میخونیم هر کدوم بیشتر رای اورد میریم اونجا . اینجا میشه گفت سرنوشت اینکه این سفر به کجا بیفته رو گذاشتیم به رفراندوم . آخر هم که دیدی اکثریت دوست داشتن بریم شمال ، پس مقصد شمال شد . ولی‌ همه حق این تصمیم گیری رو داشتن و اکثریت که شمال رو انتخاب کرد بقیه هم به احترام اکثریت قبول کردن . هدف همه‌ در اصل یکی‌ بود، همه میخواستیم دور هم یه سفر بریم و با هم باشیم. ولی‌ خوب شمال برنده شد. من راستش دلم میخواست برم شیراز ولی‌ حالا که شمال انتخاب شده من هم تمام سعی‌ خودم رو می‌کنم که همه چیز که در توانم هست فراهم کنم که این سفر به همه خوش بگذره ، حتی اگر شیراز که من میخواستم نشد.
بعد که تصمیم گیری شد گفتیم خوب حالا باید تقسیم کار کنیم که تو این سفر هر کسی‌ وظیفه خودش رو بدونه . کی‌ آشپزی کنه ، کی‌ مسول خرید باشه کی‌ مادر خرج بشه کی‌ کاروان ماشین‌ها رو هدایت کنه و و و
باید انتخابات بذاریم که کی نماینده چی‌ باشه تو این سفر.
اکثرا به پیمان رای دادند به عنوان آشپز چون دست پختش از همه بهتره . من شدم مادر خرج ، چون شغلم با حساب و کتابه و به من اطمینان دارن که می‌تونم از پسش بر بیام . عمو تورج  تو که راه شمال را مثل کف دستش بلده شد مسول کاروان و هدایت ماشین‌ها و قرار شد ماشین اول بشه و ماها هم پشتش . پدر تو شد مسول خرید.
و خلاصه هر کسی‌ به یک مسئولیتی انتخاب شد.
حالا مادربزرگ تو دیگه خودش میتونه تصمیم بگیره برای نهار چی‌ درست کنه برای شام چی‌ درست کنه . من دیگه خودم باید تصمیم بگیرم بودجه‌ای که به من دادند من چه جوری برسونمش که هم همه چیز فراهم باشه هم این که کم نیاریم. پدرت میتونه تصمیم بگیره از سوپر خرید کنه یا از بازار محلی این دیگه به خودشه ما بهش اعتماد کردیم  که بهترینو برای ما بخره و مامان بزرگ بهترینو برای همه ما بپزه .
اینجا دیگه نماینده‌ها که افراد قبلا انتخابشون کردن باید خودشون  تصمیم میگیرند . حالا متوجه شدی  فرقشو ؟
البته بهتم بگم تو یه کشور به این سادگی‌ها هم نیست که نمایانه تصمیم خودشو بگیره هر کاری دلش بخواد بکنه . تو پارلمان تصمیماتی مطرح میشه که این نمایندگان به نماندگی از ما اونجا رای مثبت یا منفی‌ میدن. و این تصمیمش از روی اینه که این طرح به نفع اون کسای هست که به نمایندگی‌ از اون‌ها نشسته تو پارلمان یا نه.
سیاوش که چشمانش برقی میزد و لبخندی زیرکانه به لب داشت ، متوجه شد و گفت :

. چه خوب شد اول رفراندوم گذاشتیم بعد انتخابات چون اگر انتخابات میذاشتیم و اصلا رفراندومی در کار نمیبود عمو تورج میشد مسول کاروان ماشین‌ها وما الان سر از یزد در میاوردیم که اکثریت اصلا نمیخواستن اونجا برن!!  تو اون گرما . عمو تورج چون دوستهای یزدی زیاد داره دلش می‌خواست بره یزد و دیگه تصمیم اون بود که کاروان کجا بره نه ؟
گفتم :
دقیقا . ما اول سرنوشت خودمون  رو آزادانه و به طور مستقیم انتخاب کردیم بعد نمایندگان را انتخاب کردیم که مورد اعتماد ما بودند. اینجوری همه راضی‌ هستند
  جدا چقدر خوب شد که تورج تصمیم گیرنده سرنوشت مسافرت همه ما نشد ، من با وجود اینکه علاقه زیادی به یزد از نظر تاریخی دارم ، ولی‌ ترجیح میدادم در فصل مناسبتری به یزد سفر کنم . نه در تابستان .
ارتونیس ، ۷ فروردین ۱۳۹۱
Artunis, March 26th 2012

P.S. پس از نگارش :
انتشار این مطلب فقط با ذکر منبع مجاز است


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر