Artunis

۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

آقای نوری علا پارو را رها کردید روی مسیر قایق هم شرط بندی میکنید؟



جناب آقای نور علا ،
سواد فارسی من به دلیل محروم بودن از حق زندگی و تحصیل در کشورم و ترک کشورم در سنین نو جوانی در ان حد نیست که خود را مقاله نویس به زبان فارسی بنامم. ولی این حق را به خود میدهم که نظر خود را در برابر متن نوشته شده توسط شما بدهم.
پاسخ من به از این نوشته شما میباشد
شما نظرتان را مینویسید :
من نظرم را مینویسم :

«شورای ملی» در ترازوی سنجش

آقای پهلوی نبايد تافتهء جدا بافته ای محسوب شود
دوست دارم مطلب اين هفته را با اين سخن آغاز کنم که صميمانه آرزو دارم «شورای ملی برای انتخابات آزاد»، که با شرکت شاهزاده رضا پهلوی اعلام موجوديت کرده است، ...

آقای نوری علا !
شورای ملی تا آنجا که من میدانم فراخوان داده و هنوز تشکیل نشده و اعلام موجودیت معمولا با اعلام نشست اول و یا کوتاه مدت قبل از ان صورت خواهد گرفت.


عليرغم آنچه که هفتهء پيش نوشتم و اين هفته نيز مشغول نگارش آنم، در کار نجات ايران موفق شود و اميدی را که بخصوص در دل بسياری از جوانان ايران برافروخته است متحقق سازد. به کلامی ديگر، صميمانه آرزومندم که همهء سخنانم غلط و پيش بينی هايم بی پايه از آب درآيند. اين گزينه برای من گواراتر از نجات نايافتن وطنم است.

برای این که این بر دل بنشیند باید تا آخر متن صبر کرد و دید که آیا جملات واقعا از دل برخاسته یا خیر .
با اين همه، به دلايلی که در پايان اين مطلب خواهم آورد، نمی توانم از ابراز نگرانی نسبت به آيندهء اين «شورا» و بخصوص نتايجی که ممکن است کارکرد آن برای بی اعتبار کردن حرکت های اپوزیسیون سکولار دموکرات حکومت اسلامی (و حتی شخص شاهزاده که، بنظر من، وجودش برای پيروزی اپوزيسيون می تواند سخت مفيد افتد) خواهد داشت خودداری کرده و دلايلم برای اين نگرانی را توضيح ندهم.بخصوص که انتقادات علنی و صريح هفتهء پيش من نسبت به آنچه نام «شورای ملی برای انتخابات آزاد» را بر خود دارد، و اکنون بر همگان آشکار شده که اقدام به تشکيل آن با نظر و حمايت شاهزاده رضا پهلوی صورت گرفته است،

منظور شما را از "بر همگان آشکار شده که اقدام با نظر شاهزاده صورت گرفته... " را من متوجه نمیشوم! البته که بر همگان آشکار است که شاهزاده بیش از ۳۰ سال است که برای چنین اتحادی تلاش کرده اند. توجه شما را به این فیلم که خودم ان را درست کردم و به همین دلیل ابتدایی در ساخت ولی پر محتوا است، جلب میکنم.
لطفآ فیلم را پس از خواندن این مطلب مشاهده کنید. رضا پهلوی از اتحاد ملی تا شورای ملی
واکنش های مختلفی را برانگيخته که پاسخ به برخی از آنها می تواند به شفاف سازی جريانات کمک کند. البته همينجا بگويم که من برای پاسخگوئی به آنچه هائی که آقای دکتر اميد مهر، ديپلمات بلند سابقهء حکومت اسلامی و عضو فعلی «کمپين سفارت سبز» و از مؤسسان اين «شورا»، چه شخصاً و چه از طريق ايادی خود، در مورد من گفته و نوشته اند هيچ دليلی نمی بينم، و تا اين نکته ها روشن نشوند که اين «کمپين»، و شخص آقای اميد مهر، در گذشته چه می کرده اند و اکنون در شورای وابسته به شاهزاده رضا پهلوی چه نقشی داشته اند و چه وعده هائی به ايشان داده اند و نيز چگونه، با حضور دائم در برنامه های تلويزيونی، خود را به سخنگوی اين شورا تبديل کرده اند، ناگزير به سکوت و انتظار هستم.
آقای علی اکبر امید مهر به قول شما بلند سابقه هستند و نه فقط بلند سابقه در حکومت اسلامی ایشان از زمان شاه دیپلمات بودند. از موسسان کمیته موقت شورا نیز هستند زیرا دستی را که اول برای همکاری دادند پس نگرفتند و تا روزی که اجلاس اول برگزار شود هم پس نخواهند گرفت.
این چه فرهنگ عجیبیست که ما ایرانیان پیدا کردیم، هر کس که بدون چشم داشت به جاه و مقام و در راه مملکت خود تلاش کند را این چنین میپنداریم که حتما وعده و وعیدی در میان باید باشد ؟ چرا باورش برایمان سخت است؟ این ضرب المثل را نمیخواهم در مورد شما استفاده کنم که کافر همه را به کیش خود پندارد ولی امان از بخل و بخلانیت ! اصل ۱۵ خود را که در زیر آمده یک بار دیگر بخوانید.

در عين حال به من ايراد گرفته شده است که بجای پرداختن به محتوای «منشور» منتشره از جانب اين نهاد و نقد و بررسی آن، به چگونگی شکل گرفتن شورا و ماهيت برخی از اعضاء آن ايراد گرفته ام. از آنجا که در اين مطلب نيز همچنان به آن متن نخواهم پرداخت، لازم است گفته باشم که، به نظر من، چارهء کار ما «متن» هائی که می نويسيم (و اغلب نود در صد شبيه هم از آب در می آيند) نيست، بلکه مهم چگونگی انجام کار تشکيلاتی و ماهيت، نيات، و عملکرد اشخاصی است که به اين مهم اقدام می کنند.

شما معتقدید که متن مهم نیست که باید بر سر ان صحبت شود، انتقاد شود و تصحیح شود که آینده این شورا و راهکار آنها خواهد بود ولی نیت افراد و عملکرد یک کمیته که موقت است و قبل از اجلاس اول منهل میشود مهم است ؟ من از شما توقع بیشتر از این استدلال را داشتم. اتفاقا همان ۱۰ درصد جزئی مهم است آقای نوری علا ی عزیز. در ضمن از الان به شما بگویم که قانون اساسی آینده کشورمان هم شبیه به نود درصد کشورهای دموکراتیک جهان از آب در خواهد آمد. پس نباید به جزییات ان هم پرداخت؟

اينکه فهرستی ناقص يا کامل از آرزوهای بديهی ايرانيان تهيه کنيم و مدعی شويم که آن را با خون دل و رنج فراوان و وقت بسيار تکميل کرده ايم هيچ ربطی به آن چگونگی و ماهيت ندارد. تازه بگذريم از اينکه سه شنبهء گذشته خانم نازيلا گلستانه (که هنوز سمت و نقش ايشان در اين جريان روشن نيست اما از همه می شنويم که ايشان از تعيين کنندگان کارها و نقش ها و حرکت ها هستند) در برنامهء ياران آقای ميبدی اعلام داشتند که «متن منشور از ايران به دست ما رسيده است!»
آیا این عادلانه است که منشور پیشنهادی که بیش از ۴۰ بار برای ذائقه من و شما ویرایش شده، ان را کار کمی بشماریم یا ان را ناقص بنامیم؟ شب ها و روز ها که افراد و دست اندر کاران از خواب و خوراک و زندگی های شخصی خود زده اند تمام حملات شخصی و غیر شخصی را به جان خریدند با یک جمله ان را بی ارزش کنیم؟
راستی این همه که میگویید چه کسانی هستند؟
اما در مورد واکنش های ديگر بايد بگويم که برخی از آنها شامل نکاتی چند هستند که توجه به آنها می تواند برای روشن ساختن نکاتی مبهم در اين زمينه کمک کند. بدين لحاظ، با کمال بی رغبتی نسبت به ورود ديگرباره در اين مبحث، مطلب اين هفته را نيز به توضيحاتی چند در همين زمينه اختصاص می دهم.


بی رغبتی ؟ شما منویسید و افراد در جواب شما مینویسند و همین نام نوری علا را روی زبان ها نگاه میدارد. اتفاقا باید هم رغبت نشان دهید وگرنه به فراموشی سپرده میشوید .
***
من سلسله بحث های خود را در مورد «ضرورت ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات در خارح کشور در برابر حکومت اسلامی» چهار سال پيش با نوشتن مقاله ای با عنوان «تأملی بر مقولهء آلترناتيو سازی» آغاز کردم[1]. از آن پس تاکنون، احتمالاً اين شصتمين مطلبی است که در اين مورد می نويسم و اگر خوانندگان گرامی ام به مجموعهء اين مقالات، که بصورت يک کتاب اينترنتی و به رايگان منتشر شده، مراجعه کنند[2] خواهند ديد که تمام کوشش من، و شبکهء سکولارهای سبز که عضوی از آنم، در اين چهار ساله معطوف به توضيح و استدلال در مورد نکات زير بوده است:
من از شما یک سوال دارم : شما دقیقا از چه زمانی سکولار شدید؟ بعد از انقلاب که شما یک دفعه روی به نماز و روزه آوردید مشروب را حرام میدانستید از آقای خمینی تمجید میکردید یا بعد از ان؟ یا زمانی که نام مستعار شما "پیام" بود ان زمان هم سکولار بودید؟
1. مردم ايران، در چند مرحله، نارضايتی خود را از حکومت اسلامی نشان داده و خواستار نابودی آن شده اند. از نظر من، آنچه آنان را از اين حکومت سر خورده کرده است ايدئولوژيک بودن قانون اساسی اين حکومت و مقررات گوناگون منبعث از آن است که همگی بر مبنای شريعت فرقهء اماميه نوشته شده و بندهای مربوط به اين ابتنا تغييرناپذير اعلام گشته اند. در عين حال اين قشر حاکم در اين حکومت سرکوبگر بشدت در برابر اصلاحات مقاومت کرده و تن به هيج نوع تغييری نمی دهد و در نتيجه مردم ايران، که خواستار گذار کم هزينه از اين رژيم بوده اند، اکنون بخوبی از اين واقعيت واقفند که ديگر نمی توان به اصلاح تدريجی رژيم دل بست.
قبول دارم
2. در عين حال، اين رژيم سرمنشاء اصلی خطراتی همچون حملهء نظامی به ايران و، در پی آن، تجزيهء احتمالی کشور است و برای جلوگيری از تحقق اين خطرات لازم است که هرچه زودتر کاری کرد.
قبول دارم
3. پس، نابود سازی يا «منحل کردن ِ» حکومت اسلامی، چه با خشونت و چه بی خشونت، چه از طريق مقاومت مدنی و چه از راه سرنگونی، چه بوسيلهء انتخاب شعارهای معتدل و چه بصورت انقلاب، و با توجه به اينکه نحوهء انحلال را واکنش خود اين حکومت نسبت به مبارزات تعيين می کند و نه مبارزان، يک ضرورت اجتناب ناپذير است.
قبول دارم
4. اگر نخواهيم اين حکومت با حملهء بيگتانگان فرو بريزد، و اگر می خواهيم مبارزات مردم ايران را تنها وسيلهء نابودی رژيم بدانيم، در اين صورت بايد بپذيريم که شکست کوشش های تا کنون مردم ايران بعلت فقدان يک «رهبری غير ايدئولوژيک» بوده است. آنگاه، ماهيت اين رهبری نمی تواند برآمده از انديشهء «سکولار دموکراسی» نباشد؛ انديشه ای که سال ها است در سراسر دنيا ابتدا در برابر استعمار (همچون مورد هند) و سپس در برابر بنيادگرائی مذهبی و اسلام سياسی قد علم کرده است.
قبول دارم و به همین دلیل هم با شما هم سو هستم که وجود شاهزاده رضا پهلوی برای پیروزی اپوزیسیون سخت مفید است زیرا فرا مسلکی و فرا اید ایدئولوژیکی عمل میکند.
5. تجربه های تاريخی نشان می دهند که رهبری غير ايدئولوژيک و رزمنده با حکومت های ايدئولوژيک ـ که از آن با عنوان «رهبری آلترناتيو» ياد می کنيم ـ نمی تواند در داخل حوزهء نفوذ حکومت های سرکوبگر و استبدادی بوجود آيد و لذا اين وظيفه بر عهدهء اپوزيسيون انحلال طلب ساکن در خارج از حوزهء نفوذ حکومت ايدئولوژيک (خارج کشور) قرار می گيرد.
قبول دارم به همان دلیلی که بالا عنوان کردم. باز هم میرسیم به نقش مهم شاهزاده رضا پهلوی که از نظر من بهترین گزینه برای سخنگوی شورای ملی میباشد.
6. و، در ادامهء اين احتجاج، بديهی است که برای ايجاد آلترناتيوی سکولار دموکرات و انحلال طلب در خارج کشور به «ائتلاف ِ» گستردهء «نيروها» ئی نياز است که واجد همين صفات (سکولار دموکرات انحلال طلب) باشند.
قبول دارم
7. اما ائتلاف نيروهای سکولار دموکرات انحلال طلب به آسانی ممکن نيست. اگرچه وقتی به مطالعهء اشتراکات و اختلافات بين اين نيروها می نشينيم در می يابيم که اختلافات شان اندک و اشتراکات شان بسيار است، اما همين «اختلافات اندک» مانع ائتلاف بر محور «اشتراکات بسيار» می شوند و تا راه حلی برای آنها يافت نشود ائتلافی گسترده نيز شکل نخواهد گرفت.
اگر همه "من" ها "ما" میشدیم و "ملت" را جایگزین "من" میکردیم، مشکلات حل شدنی و آسانتر میشدند. پس راه حل وجود دارد. شدنیست ! اگر همه بخواهیم.
8. به همين دليل لازم است که اختلافات را به دو دستهء «اکنونی و اينجائی» و «فردائی و آنجائی» تقسيم کنيم. اين سخن بدان معنا است که برخی از اختلافات را نمی توان در خارج کشور و در زمان حاضر حل و فصل کرد؛ چرا که هيچکس در خارج کشور نمی تواند مدعی باشد که نمايندهء تام الاختيار ملت ايران است، و هر نوع سازشی در اين مورد هم در فردای ايران دارای هيچگونه ضمانت اجرائی نيست. بعنوان نمونه، حل اختلاف در مورد نوع حکومت (که، مثلاً، جمهوری باشد يا پادشاهی تشريفاتی) تنها از عهدهء کل ملت ايران بر می آيد و بس؛ و اگر ما بر «نوع حکومتی که می خواهيم» پافشاری کنيم اين رفتار عملی بی منطق، مانع ائتلاف نيروها، و موجب ادامهء حيات حکومت اسلامی است. نيرو های سکولار دموکرات در خارج کشور، اگر بتوانند اختلافات لاينحل خود در خارج را کنار بگذارند، خواهند توانست ائتلاف گسترده و کارآمدی را بوجود آورند که در فضای تفاهم حاصل از آن قطعاً می توان اختلافات لاينحل را نيز لااقل تعريف و تدوين کرده و همراه با مجموعه ای از پيشنهادات آماده تقديم به ملت ايران نمود.
قبول دارم
9. البته، جدا از معضل «اختلافات لاينحل در خارج»، يک مشکل اساسی ديگر هم وجود دارد: ائتلاف نمی تواند بر حول و مرکزيت «يک نفر» و يا «يک سازمان سياسی» شکل بگيرد. مرکزيت يک نفره، علاوه بر اينکه جاذبه و دافعهء فرد را بکار می گيرد و عده ای را جذب و عده ای را دفع می کند، متضمن فراهم بودن زمينه برای پيدايش شخصيت های کاريزماتيک نيز هست، بطوری که اگر چنين زمينه ای فراهم باشد شخص مورد نظر با صفت «کاريزماتيک» ظهور می کند. اما اگرچه اين «ظهور» می تواند سرنگونی رژيم را سرعت بخشند اما خود منشاء اجتناب ناپذير پا گرفتن ديکتاتوری بعدی نيز هست.

مشکل میدانید کجاست ؟ اینجاست که افراد به هر دلیلی میخواهند این جریان را به شاهزاده رضا پهلوی بچسبانند.
خود ایشان میگویند من به عنوان یک شهروند پای این منشور پیشنهادی را امضا کردم و اسمشان هم مانند بقیه در لیست الفبا در قسمت پ مشاهده میشود. این را هم طبییعی میبینم که افرادی که پشتیبان راه ایشان هستند از پیوستن ایشان به این حرکت ملی خوشنود هستند و این را آشکار با عکس های ایشان نشان میدهند ولی دلیل ربط دادن ایشان یا چسباندن ایشان به شورای ملی را نیر من منطقی نیست. تافته جدا بافته را شما دارید سعی میکنید ایجاد کنید!


10. مرکزيت يک گروه سياسی نيز به «برتری جوئی» (هژمونی) آن گروه نسبت به سايرين می انجامد و ديگر سازمان ها و گروه های سياسی از پيوستن به چنين ائتلافی تن می زنند.

اگر تمام گروه های سیاسی سهم خود را در این حرکت جمعی باز یابند، چنین ایرادی و بهانه ای بیهوده میشود. سوال اینجاست آنها که گرد هم آمدند به صندوق رای باورمند هستند پس از انتخاب مردم هراسی ندارند. ولی آن دیگران چطور ؟ آنها هم رای مردم را محترم میشمارند؟
11. بنا بر اين، لازم است که ائتلاف در زير چتری انجام گيرد که به شخص يا گروه خاصی تعلق نداشته و همه کس در آن صاحبخانه باشد. من، در مقالاتم، از هستهء اوليهء اين ائتلاف با عنوان «کميتهء تدارکات» و يا «شورای موقت هماهنگی» ياد کرده و اين شيوهء کار را «روش فيلادلفيائی» خوانده ام، چرا که مدل نخستين آن دويست سال پيش در فيلادلفيای امريکا آزموده شده است. در پی جنگ های ساکنان شمال شرقی امريکا با انگليس ها و مستقل شدن مستعمرهء امريکا، «نخبگان سرشناس و مورد اعتماد مردم» در فيلادلفيا جمع شده و اعلاميهء استقلال اين کشور را نوشتند.
این نظر من هم میباشد، به این مطلب که چندی پیش نوشتم توجه شما را جلب میکنم.

و این ۵۶ نفر
اشاره من نیز به همان ۵۶ نفر از نخبگان میباشد که پای اعلامیه استقلال امریکا را امضا کردند.
من ایمان دارم و به این اصل باور دارم که ما ایرانیان نیز ۵۶ نفر، ۸۰ نفر، ۱۰۰ نفر یا بیشتر را دارا میباشیم که دارای یک رویا و هدف مشترک میباشند و به نمایندگی از مردم ایران، نه تنها خود محوری را کنار گذاشته اند بلکه حاضرند قیل و قالهای دیرینه حزبی خود را نیز کنار بگذارند و به عنوان رهبران افکار عمومی ، صاحب نظران مملکت بدون داشتن هر گونه ارتباطی با نظام مستبد حاکم در ایران و بدون اینکه قصد داشته باشند این خوراک مسموم جمهوری اسلامی را با زدن ادویههای خوش رنگ و بود دوباره به خورد مردم ما بدهند، بتوانند دور یک میز بنشینند، دست به دست بدهند و پای اعلامیه آزادی ایران را امضأ کنند و تا ایران را از زیر سلطه ملایان و جمهوری ننگین اسلامی آزاد نکردند و شرایط انتخابات آزاد برای تعیین سرنوشت این کشور توسط خود مردم را فراهم نکردند، اتحاد خود را از دست ندهند و از پای ننشینند.
به این اصل باور دارم ، ولی هنوز نمیدانم اسامی این افراد چیست.
در اصل این مردم ایران هستند که تاریخ خود را رقم میزنند ولی نمایندگان این مردم و این پیشگامان چه کسانی خواهند بود؟
این شیر مردان و زنانی که تاریخ ایران را رقم خواهند زد و در کتب تاریخی و درسی ثبت خواهند شد و باعث افتخار همه ما ایرانیان چه این نسل چه نسلهای آینده خواهند بود، چه نام دارند؟
بیصبرانه منتظر خواندن امضای این نامها، پای اعلامیه آزادی ایران هستم.

12. جمع اين «نخبگان سرشناس و مورد اعتماد مردم»، يا هستهء اوليهء يک ائتلاف، البته دارای يک «منشور» يا «تفاهمنامه» نيز خواهد بود که در آن کوشش می شود تا مسائل اينجائی و آنجائی از هم تفکيک شده وپايهء کار بر اصل «استقرار حاکميت ملت» قرار گيرد؛ چرا که بدون استقرار «حاکميت ملت برای تعيين سرنوشت خويش» حل اختلافات در آينده نيز ممکن نخواهد بود.
قبول دارم

13. چنين شورای موقتی، اگر در جذب چهره های سياسی ديگر موفق شده و تحت نام آنها اعلام موجوديت کند، با گذار از يک مرحله به «آلترناتيو سازی» می رسد: مرحلهء گسترده کردن اعضاء و، همزمان با آن، تمهيد مقدمات برای برگزار «کنگرهءملی» و سپس تشکيل اين «کنگره» که وظيفه اش تعيين هيئتی برای رهبری مبارزات سرنگونی طلبانه است. اين هيئت منتخب را «آلترناتيو» می خوانيم، هرچند که در عمل و در تجربه های ديگران، آلترناتيوهای مورد نظر نام های مختلفی بخود گرفته اند؛ همچون شورای ملی، شورای هماهنگی، دولت سايه و دولت در تبعيد.
قبول دارم

14. کنگرهء ملی متن منشور يا تفاهمنامه را نهائی کرده و آن را بعنوان مجموعهء اهداف و استراتژی های ائتلاف به «هيئت آلترناتيو» ابلاغ می کند. از آن پس اعضاء اين هيئت هستند که انواع روش ها و تاکتيک های مبارزاتی را تعيين نموده و، در عين حال، بصورتی گسترده انرژی خود را صرف معرفی خويش به ايرانيان در راستای جلب اعتماد آنان می کنند. هيچ تشکيلاتی را نمی توان بدون وجود اعتماد و پشتيبانی گستردهء مردم «آلترناتيو» خواند.
قبول دارم

15. شروع اينگونه کوشش ها را هر کس يا کسانی که خواستار تمهيد مقدماتند می توانند بر عهده گيرند. شخصيت ها و سازمان های مختلف می توانند، در درون اشتراکات خود با ديگران، دست به ايجاد ائتلاف های بزرگ تر بزنند. اما کار وقتی کارستان می شود که مآلاً همهء «ائتلاف های بزرگ تر» به اين تشخيص برسند که، با کنار گذاشتن مسائل فردائی و آنجائی، لازم است در راستای منحل کردن حکومت اسلامی با يکديگر همکاری کنند، بدون آنکه امکان برتری طلبی داشته و يا در راستای آن کوشش کنند.

خوشحالم از اینکه، این را شما هم مینویسید و هم باور دارید .
***
باری، چهار سال است که من آنچه را که در 15 بند بالا نوشتم همچون معيارهائی برای قضاوت خويش در برابر کوشش های مختلفی که در راستای آلترناتيو سازی می شود بکار برده ام، بی آنکه در وجدان آگاه من نتيجهء اين قضاوت حاوی نکات زير باشد:
1. «ادعای حق تقدم»: «آلترناتيو سازی» ابتکار من نيست و از همان فردای بقدرت رسيدن دينکاران امامی در ايران در راستای تحقق آن کوشش های بسيار شده است. من تنها چهار سال است که به اين گفتمان پيوسته و در ترويج آن کوشيده ام.
2. «انحصار طلبی»: من، و شبکهء سکولارهای سبز، هرگز خود را آلترناتيو يا محور آلترناتيو سازی نخوانده ايم و همواره کوشش شده است که، با توجه به نکات فوق و بعنوان سرباز(ان) راه آلترناتيو سازی، در راستای ايجاد «کميتهء تدارکات» يا «شورای موقت هماهنگی» عمل کنيم. در واقع، اصل نهم فوق الذکر به ما می گويد که نه يک فرد از ميان ما می تواند محور ائتلاف باشد و نه يک گروه معين سياسی همچون اين شبکه. بنا بر اين، معتقدان به اين اصول چگونه می توانند خود عليه آنها اقدام کنند؟
3. «حسادت». اين امر، يعنی اين که «اگر من موفق نشوم اجازه نمی دهم که ديگران نيز موفق شوند»، آن روی ديگر سکهء انحصار طلبی است و موضع گيری ناشی از آن نيز نافی صحت اصولی است که بيان شدند.

آقای نوری علا ی گرامی من یک زن ایرانی، یک شهروند ساده، مادر یک فرزند، روان شناس هم نیستم، ولی در نوشته های شما این ها را که میگویید "نیستم" و "ندارم" میبینم و برداشت میکنم. پس کاری کنید که به من ایرانی که آرزوی ایرانی آزاد را دارد این برداشت به اشتباه را از شما نکنم.
***
می خواهم بگويم که، بصورتی بديهی، هنگامی که آدمی باور آورده به سنجه های پانزده گانهء فوق با کوشش هائی برای آلترناتيو سازی روبرو می شود، ناگزير است که صحت عمل و ميزان پيروزی محتمل آنها را با آن «سنجه» ها اندازه گيری کند. اگر اين سنجه ها چنين نتيجه دهند که کوشش پيشاروی ما درست عمل می کند و احتمال موفقيت آن زياد است، بر همهء باور آوردگان به آن «سنجه ها» واجب می شود که به کمک «کوشندگان» شتافته و تقويت شان کنند؛ اما اگر تشخيص چنين بود که روند کار نادرست است و احتمال توفيق اندک، آنگاه، واجب است که ديگران را نيز از کمبودها با خبر ساخت. و اگر کوشش از ناحيهء سکولار دموکرات های واقعی بود با دلسوزی دوستانه به گوشزد کردن مهالک کار پرداخت، و اگر جای پائی از دشمن (در اينجا حکومت اسلامی) در طول مسير ديده شد به صدا در آورن زنگ خطر ضروری. در مجموع، می توان همهء اين مطالب را در ظل اين شعار بديهی گرد آورد که: «هيچ کس روی اسب بازنده شرط نمی بندد!»

کمبود ها اگر هستند کجایند آنها که مدعی هستند میتوانند این کمبود ها را پر کنند؟ این قایق نجات است ، اگر بخواهیم در مسیر حرکت کند خود در ان جا میگیریم، پارو را هم به دست میگیریم و کمک میکنیم. نه این که این استدلال را داشته باشیم که من از الان میدانم قرار است این قایق به کج راهه برود، پس پارو را رها میکنم و منتظر میمانم، شاید به کج راهه رفت شاید هم نرفت. و اگر نرفت آنگاه خواهم گفت من که گفتم ...
کپی از آغاز متن شما :
عليرغم آنچه که هفتهء پيش نوشتم و اين هفته نيز مشغول نگارش آنم، در کار نجات ايران موفق شود و اميدی را که بخصوص در دل بسياری از جوانان ايران برافروخته است متحقق سازد. به کلامی ديگر، صميمانه آرزومندم که همهء سخنانم غلط و پيش بينی هايم بی پايه از آب درآيند. اين گزينه برای من گواراتر از نجات نايافتن وطنم است.
حال، در مقابل خود کوششی به نام «شورای ملی برای انتخابات آزاد» را داريم که برخی آن را حرکتی خودجوش می خوانند که بوسيلهء چند جوان علاقمند به آلترناتيو سازی (و احتمالاً در ايران!) آغاز شده و سپس مورد توجه برخی ار شخصيت ها و گروه ها قرار گرفته و اکنون مورد حمايت شاهزاده رضا پهلوی نيز هست؛ و برخی نيز، با اطمينان و آگاهی، معتقدند که اين جريان مستقيماً به خواست و بر اساس تلاش های «شاهزاده»، و زير نظر رئيس دفتر ايشان در پاريس، براه افتاده و هرکس که به آن پيوسته است در واقع از اين نکته آگاه بوده است که به شاهزاده می پيوندد.
چرا قبول این اصل که مردم ما از داخل ایران نمیتوانند چنین اقدامی کرده باشند برای شما سخت است، نمیدانم!
حال اگر هر دوی اين صورت ها را با معيارهای بالا (که طی تجربيات، مطالعات و بحث های ما در شبکهء سکولارهای سبز به دست آمده اند) بسنجيم نتايجی اين چنين به دست خواهند آمد:
1. فرض کنيم که با حرکت خودجوش چند نفر روبرو هستيم که کوشيده اند ـ بدون توسل به نام شاهزاده ـ عده ای را به راه خود بکشانند و «کميتهء تدارکات» را ايجاد کرده و «منشور پيشنهادی» اش را بنويسند. بنا بر معيارهای ما، اين کار موفق نخواهد بود، چرا که مدل فيلادلفيائی به ما می گويد که اين کميته بايد «با شرکت چهره ها و سازمان های سرشناس و مورد اعتماد مردم» شکل بگيرد. اين امر در مورد کميتهء موقت برای ايجاد شورای هماهنگی صدق نمی کند و، جز دو سه چهرهء آشنا، بقيهء اعضاء آن کلاً ناشناس و معرفی ناشده مانده اند. از ميان سازمان های سياسی نيز تنها دو نهاد «کمپين سفارت سبز» (متشکل از چند ديپلمات مدعی بريدن از حکومت اسلامی که سر صف را با ته صف اشتباهی گرفته اند) و «نهاد مردمی» شناخته شده اند. حال اگر گفته شود که هم اکنون شخصيت ها و سازمان های متعدد ديگری نيز عضو اين کميته هستند، آنگاه در طول روزها و هفته های آينده بايد ديد که آن چهره ها و شخصيت های ديگر شرکت کننده تا چه حد سرشناس و «قابل اعتماد» هستند.

این گفته شما حرف خود شما را نقض میکند ، مگر طبق اصل ۶ شما معتقد نیستید که باید تمام نیروهائی که بر سر یک اصل توافق دارند گرد هم بیایند؟ حال که آمدند ایراد میگیرد؟ اگر شما باور ندارید و به نیش مینویسید که این ها مدعی هستند از رژیم بریدند من هم ین حق را دارم که بنویسم آقای نوری علا که نماز روزه اش قطع نمیشد و تمجید از رهبر انقلاب خمینی جنایتکار میکرد، امروز مدعی است سکولار است ؟ آیا این حق را دارم ؟
در اينجا لازم است به اين نکته نيز اشاره کنم که در روند فعلی کار، «اعضاء کميتهء موقت» با خيل کسانی که بعنوان «هوادار» در سايت مربوطه امضاء می گذارند فرق دارند و اين هواداران دارای هيچ اختيار و رأئی در امور کميته و شورای آيندهء برآمده از آن نيستند و فعلاً صرفاً بعنوان دکور از آنها استفاده می شود.

این قضاوت از پیش است و منطق ان را رد میکند.
2. و اگر فرض کنیم که از همان ابتدا شاهزاده خواسته است بعنوان مرکز متحد کنندهء این ائتلاف عمل کرده و عده زیادی را به دور خود گرد آورد باز علاوه بر این که، در تجربه و مطالعات ما، ايجاد يک ائتلاف گسترده بر حول وجود يک نفر ممکن نيست، چنین کاری از محدوده شفاف بودن یک امر سیاسی درست نيز بیرون می افتد. لذا، با توجه به استدلال های پانزده گانهء فوق، می توان حدس زد که اين کوشش موفق نخواهد شد و، حتی اگر موفق هم شود و شاهزاده براستی بصورت يک رهبر کاريزماتيک درآيد، نتيجه چيزی جز بازگشت يک ديکتاتوری سکولار به کشورمان نخواهد بود؛[3] امری که مطلوب هيچ آدم سکولار دموکراتی نيست. توجه کنيد که مسئله اين نيست که شخص شاهزاده آدمی دموکرات هست يا نه، مسئله تجمع اختيارات است در شخص رهبر کاريزماتيک که در آيندهء کشور مانع رشد نهادهای مدنی خواهد شد.

من سال هاست اندیشه شاهزاده رضا پهلوی را دنبال میکنم. ایشان را یک فرد واقعا دموکرات و آزادی خواه میبینم. هیچ گاه ندیدم سنگی به طرف آزادیخواهان از طرف وی نه در نوشته هایش نه در گفتارش پرتاب شود. ولی برعکس از طرف خیلی ها پرتاب آجرهای عظیمی را به طرف ایشان دیده ام و باز هم واکنشی انتقام جویانه از جانب ایشان نیامده. و ترس من از مدعیان جمهوریت است که بویی از مردم سالاری و آزاد اندیشی نبردند و میخواهند دوباره یک جمهوری دیکتاتوری به راه اندازند.
3. در اين مقاله از پرداختن به مسائل ديگری، همچون اين ادعای مشکوک که 90 در صد اعضاء شورا در ايران و در نهادهای سپاه پاسداران و وزارتخارجه هستند، صرفنظر می کنم و قضاوت را به خوانندگان وا می نهم.

شما از داخل ایران و از درون قلب مردم با خبرید که این را مورد سوال قرار میدهید؟ کمی صبر کنید ان هم روشن میشود که در دل مردم ایران چه میگذرد!
***
باری، درستی يا نادرستی يک کوشش را می توان تا حدود زيادی پيشاپيش، بر اساس تجربه های گذشته، قواعد روانشناسی جمعی، و اطلاعات به دست آمده از چند و چون آغاز و تحولات آن کوشش تخمين زده و در مورد پيروزی يا شکست آن به گمانه زنی پرداخت. مجموعهء اين عوامل به من می گويند که کوشش کنونی از اجزاء منفی زيادی برخوردار است و، در نتيجه، تهديد و ترغيب، يا تهمت و ستايش مخالفان و منتقدان، هيچ يک نمی توانند پيروزی آن را تضمين کرده و کار را به ايجاد يک ائتلاف کارآمد برای براندازی حکومت اسلامی بکشانند و پيوستن به آن، اگر موجب از دست رفتن آن «اعتبار»ی نشود که بايد در جای درست اش خرج گردد، حاصلی نيز جز اتلاف وقت و انرژی نخواهد داشت.
شما پارو را رها کردید و روی مسیر این قایق نجات شرط بندی هم میکنید ؟ یا پارو خود را بردارید و کمک کنید یا همان که در بالا اشاره کردم کنار بنشینید و گفته خود اکتفا کنید> من گه گفتم اگر به مسیر رسید خوشنود خواهم شد!!
اما، با همهء اينها، يک گزينهء ديگر هم در پيش روی من ِ منتقد يا مخالف وجود دارد: می شود سکوت کرد، به تماشا نشست و اگر کوششی به نتيجه نرسيد از متحقق شدن پيش بينی خود خشنود شد. اما من به چند دليل چنين سکوتی را مشابه خيانت می دانم:
1. بنظر من، اگر کوششی موجب نأخير در کارها و تقويت موقعيت حکومت اسلامی شود و يا، بعلت ناتوانی در عمل، نتواند جلوی حملهء نظامی به ايران را بگيرد، بايد صدا بلند کرد و ديگران را از زيان و ضرر يک کار ناپخته آگاه ساخت.
2. من چهار سال پيش، در سرآغاز نوشتن مقالاتم پيرامون آلترناتيو سازی، شاهزاده رضا پهلوی را يک «سرمايهء ملی» خواندم و هنوز هم بر اين باورم که اپوزيسيون حکومت اسلامی شخصيتی را که از لحاظ شناخته شدن در سطح ملی و بين المللی با ايشان هماوردی کند توليد نکرده است. به همين دليل اگر وضعيتی پيش آيد که از اعتبار اين سرمايهء ملی کاسته شود وظيفهء خود می دانم که موضوع را هم به ايشان و هم به همهء مخالفان حکومت اسلامی گوشزد کنم.
3. من اعتقاد دارم که ايشان، عليرغم سرمايهء ملی بودن، نه سابقهء مديريت و رهبری دارند و نه می توانند تبديل به يک شخصيت کاريزماتيک شوند. در همان حال، اين يقين را نيز دارم که ايشان در نزد بسیاری از مردم ايران از محبوبيت بالائی برخوردارند. اما، بنظر من، بين ايشان و طرفداران شان، از لحاظ سياسی، درهء عميقی دهان گشوده است که فقط يک تشکيلات کارای سياسی می تواند بر فراز آن پل بزند. متأسفانه، در ارزيابی من، شورای اخير توانائی چنين پل زدنی را ندارد و نمی تواند از وجود شاهزاده استفادهء بهينه را ببرد. بزودی پل خراب می شود و رهروان اش را به قعر دره می فرستد. البته، در اين مورد ديده ام که برخی از دائی جان ناپلئون های خارج کشور اظهار لحيه کرده اند که «فلانی با اين حرف ها سنگ خودش را به سينه می زند و خواب نخست وزيری رضا پهلوی را می بيند». این اتهامی سخت مضحک است زیرا من همیشه گفته ام که يقين دارم هيچکس نمی تواند به تنهائی سازندهء پلی باشد که به آن اشاره کردم.
از نظر من، آقای پهلوی بايد بتواند بخود بقبولاند که واقعاً يک شهروند عادی ايرانی است که از ويژگی ها و امکانات مهمی برخوردار است. ايشان بايد قبول کند که تنها می تواند بعنوان يک چنين شهروندی بعضويت یک کار سیاسی در آيد؛ آن هم کاری که همهء افراد ديگرش شناخته شده باشند. يعنی، ايشان نبايد، در طی تمام اين مراحل، تافتهء جدا بافته ای محسوب شود. البته ممکن است که در روند ساختن کميته تدارکات، يا در درون یک کنگرهء ملی، ايشان بتواند قابليت هائی را از خود بروز دهد و بر اساس آن قابليت ها و از جانب اين کنگره، در درون آلترناتيوی که تشکيل می شود، مأموريت هائی را بر عهده گرفته و رفته رفته و «در عمل» مبدل به چهره ای نجات بخش شود. بعبارت ديگر، لازم است که ايشان از هم اکنون تمرين کار جمعی و دموکراسی گروهی را آغاز کنند.
دو سال پيش، هنگامی که به دعوت ايشان و بهمراه چهار تن از همپيمانانم در شبکهء سکولارهای سبز به ديدار ايشان رفتيم، نخستين حرفی که به ايشان زدم اين بود که: «شنيده ام شما توقع داريد در هر مجلسی که می رويد بر صدر بنشينيد. آيا اين حرف درست است؟» ايشان در حاليکه بر صدر ميز کنفرانس نشسته بودند لبخندی زدند و گفتند: «نه. آدم با نشستن بر روی صندلی های بالا دست اهميت پيدا نمی کند. اما اين ديگران هستند که نبايد برای من صندلی مخصوص بگذارند». بنظر من روزهای آينده و تجربهء «شورای ملی برای انتخابات آزاد» واقعيت عملی اين سخن را آشکار خواهد ساخت.

استدلال های شما را خواندم، و در آخر یک چیز را اضافه میکنم که قلبا به ان اعتقاد دارم
جمهوری اسلامی میلاردها دلار در طی این ۳۳ سال خرج کرده تا اتحاد بین اپوزیسیون را غیر ممکن کند. همواره سعی کرده بین اقوام ایرانی اختلافات بیندازد و ترس تجزیه طلبی را بین میهن پرستان رایج کند و اقوام را از هم دور نگاه دارد تا اتّحادی صورت نگیرد. یک نظام غیر ایرانی با این روش "تفرقه بینداز و حکومت کن" توانسته است ۳۳ سال ملتی را به گروگان بگیرد و ثروت میهن آنان را به تاراج ببرد. این وظیفه تک تک ماست که آستین بالا زنیم و دست ان ها را کوتاه کنیم. نه این که خود ما هم کمکی برای نزدیک نشدن اپوزیسیون باشیم. این خدمتی به مردم نیست !
آستین ها را بالا زنیم ایران در انتظار ماست!
سوگل ایرم
چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۱
Sogol Ayrom
September 26th 2012
sogolsecular@gmail.com

ارسال شده توسط Artunis در ۱۵:۲۱ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

روش فیلادلفیائی و کلک مرغابی !

مقاله جدیدی از علیرضا خ.

به دستم رسید!

همانطور که در مطلب قبلی وبلاگ نوشتم، من پیام آور این دوست عزیز از داخل ایران هستم که به دلیل اعتمادش نسبت به من مطالب خود را برای من ارسال میکند و من صرفا افتخار انتشار ان را دارم.

سخن را کوتاه میکنم و توجه شما را به جواب علیرضا به مطلب آقای نوری اعلا جالب میکنم .

پاینده ایران
سوگل ایرم
۲ مهر ۱۳۹۱
Sogol Ayrom
Sept. 23rd 2012




روش فیلادلفیائی و کلک مرغابی !


فردی گرسنه را مجسم کنید که پشت میز غذا نشسته و اغذیه لذیذی نیز در روبروی او و بر روی میز قرار دارد. خوانسالار (1) باسلیقه ، علاوه بر غذای لذیذ انواع ادویه جات شامل نمک و فلفل و نیز نوشیدنی گوارا و قس علیهذا تمام شرایط صرف یک غذای ماکول را فراهم آورده است و بر روی میز قرار داده است. فرد گرسنه اندکی از غذای خود را مزه مزه می کند ، سپس در حالی که ابرو ها را به یکدیگر نزدیک کرده از اکل غذا صرف نظر می نماید و از بی نمکی غذا لب به شکوه می گشاید و در مضمت غدای بدون نمک شروع به اعتراض و فغان می کند و در حالی که یک نمکدان پر از نمک بر روی میز خود می بیند ، به دلایلی مجهول از استفادهء نمکدان استنکاف می ورزد و همچنان در نفی غذای بدون نمک داد سخن بلند می کند

از آنجایی که انسان برای ادامه حیات محتاج صرف غذاست و عدم تناول خوراک در انسان تولید ضعف و سلامت مزاج را به خطر می اندازد یقینا" خوانندگان مشفق ، در صورت مواجه با چنین فردی ، بر سبیل شفقت و مهربانی فرد مذکور را تشویق به استفاده از نمکدان و بطریق اولی صرف غذا می نمایند تا خدای ناکرده او در اثر عدم اکل غذا دچار تحلیل مزاج نگردد. معهذا چنانچه خوانندگان مشفق ، به فرد مذکور دسترسی نداشته باشند و فی المثل با او هزاران فرسنگ فاصله داشته باشند ، شاید برای ترغیب وی به استفاده از نمکدان و بطریق اولی صرف غذا ، مجبور خواهند شد همان کاری را انجام دهند که هم اینک نگارنده مشفق این سطور مشغول انجام آن است ، لابد خطاب به او مقاله می نویسند !


آقای اسماعیل نوری علا در مقاله اخیر خود زیر عنوان « شورای ملی در ترازوی سنجش » (2) ضمن یادآوری تلاشهای چهارساله خود دریاره فعالیت برای اتحاد گرایشهای گوناگون سیاسی و عقیدتی در زیر چتر یک بدیل سکولار - دموکرات و نگارش بیش از شصت مقاله (3) در له آن ، به نقش سازنده خود و همکارانشان در شبکه سکولارهای سبز اشارات سزاوار و بحقی داشته اند و عجالتا" ایشان از روی تواضع و فروتنی ، به نقش مثبت و سازنده خود بسیار کمتر از آنچه در واقع هست پرداخته و اشاره کرده اند. نگارنده این سطور بعنوان دنبال کننده روز به روز اقدامات و مطالعه کننده هفته به هفته مقالات ایشان ، (4) خود شاهد فعالیتهای مجدانه و تحسین برانگیز مشارالیه در موارد فوق بوده ام و حتی مهمتر از فعالیتها و اقدامات ذکر شده ، نقش بارز ایشان در عرضه فرهنگ سکولاریسم به درون ایران است که امروز اگر مقوله سکولاریسم مبدل به گفتمان غالب روشنفکران درون مرز گردیده است ، نتیجه فعالیتهای طلایی چندین و چند ساله نوری علا است

باری در مقاله فوق الذکر ، آقای نوری علا پس از ارائه شرح ماوقع اقدامات خود ، به بیان انتقاد از نقاط ضعف شورای در شرف ظهور ملی می پردازد و تا آنجایی که میزان درک مفاهیم نگارنده این سطور اجازه می دهد ، اهم ایراد و انتقاد ایشان به عدم حضور «تنوع » چهره ها و سازمان های سیاسی سرشناس در پروژه تشکیل شورای ملی است که به گفته ایشان وقوع چنین امری ، خودبخود شورای مذکور را منتسب به شاهزاده رضا نموده است و به شاهزاده پهلوی چهره ء رهبری کاریزماتیک داده است و عملا" شورای ملی در انحصار ایشان درآمده و بطریق اولی مسئله تجمیع اختيارات در یک رهبر کاريزماتيک ، در آيندهء کشور مانع رشد نهادهای مدنی خواهد شد و اصولا" ايجاد يک ائتلاف گسترده حول وجود يک نفر ممکن نيست

آقای نوری علا به عدم حضور تنوع چهره ها و سازمانهای سیاسی سرشناس در پروژه تشکیل شورای ملی اشاره می نماید . براستی دلیل عدم شرکت تعدادی از چهره ها و سازمانهای سیاسی در این طرح چه بوده است ؟ اگر دلیل آن اعتراض به حضور افرادی است که هم اینک در «شورای موقت هماهنگی» حضور دارند و آقایان از اتحاد حول محور آنها عار دارند ،
مگر « شورای موقت هماهنگی » عنقریب ، پس از تشکیل نخستین جلسه شورا خودبخود منحل نخواهد شد ؟ اگر این چنین است
( که هست ) براستی چه تفاوت دارد که نام افراد مذبور چه باشد و یا از چه تفکر و سلیقه سیاسی گرد یکدیگر جمع شده باشند ؟ آیا حقیقتا" این دلیلی موجه ، معقول و منطقی است ؟ که آقایان پشت چنین استدلال شکننده ای سنگر بسته اند ؟

اگر به گفته آقای نوری علا این شورا منتسب به شاهزاده رضا گردیده است و به شاهزاده پهلوی چهره رهبری کاریزماتیک بخشوده است که در آیندهء کشور مانع رشد نهادهای مدنی است ، براستی دلیل وقوع این انتصاب و علت « کاریزماتیک تر » شدن چهره شاهزاده رضا چه بوده است ؟ آیا دلایل وقوع این امور همانا عدم مشارکت و عدم احساس مسئولیت تعدادی از فعالین مدنی و سازمان های سیاسی نیست ؟ وقتی که خود به دلایل واهی از مشارکت در طرح شورای ملی سر باز زده اند ، چگونه
است که از « کاریزماتیک تر » شدن چهره شاهزاده رضا گلایه دارند و آنچه را که به سبب عدم مشارکت خودشان بوجود آمده است ، مخلوق دیگران می پندارند و گناه آن را بر دوش شاهزاده پهلوی گذاشته و به خورد خوانندهء بیچاره می دهند ؟

چنانکه به گفته آقای نوری علا پیدایش یک شخصیت کاریزماتیک موجب اتحاد انواع تفکرات و ایده ها و سلیقه ها نیست ، عجالتا" باز هم گناه عدم تجمیع تفکرات و سلیقه ها و باورها بر دوش کسانی است که با عدم مشارکت خود عملا" از نمایندگی ایده های گوناگون سر باز زده اند

آقای نوری علا : این مسئله های گیج کننده و بغرنج و انحرافی که به وجود آورده اید راه حل ساده ای دارد . نمکدان را بردارید و نمک را بر روی غذا بپاشید و تن را ( بخوانید میهن را ) از عذاب برهانید . نیک که بنگریم ، اکثر قریب به اتفاق نقدهای وارده ، نتیجه عدم پیوستن خود و همفکرانتان به دلایل غیر منطقی و نامعقول است. چگونه روش فیلادلفیایی (5) قابلیت اجرا خواهد یافت ، وقتی که نخبگان سرشناس با توسل به سخیف ترین استدلال ها از بستر بوجود آمده برای اتحاد می گریزند و وبال آنرا بر دامان دیگران می گذارند و شرم هم نمی کنند ؟

آنچه استنباط نگارنده است ، خوشبختانه شاهزاده رضا پس از سی سال توقف ، بالاخره حرکت قطار را آغاز و عزم و اراده به این حرکت ، از راه دور به جوانان درون مرز نیرو و شعفی مضاعف بخشیده است. افرادی که از وارد شدن به قطار خودداری می نمایند و بطریق اولی جایگاه رهبری قطار را خالی می گذارند ، از جلوس شاهزاده رضا بر مسند هدایت قطار شکوه ننموده ، چرا که خود جایگاه صدر را بلاصاحب رها کرده اند و آنهایی که می خواهند تکیه شاهزاده پهلوی بر صدر هدایت قطار را « تمامیت خواهی » و عدم تکیه ایشان بر آن را « شکست » قلمداد کنند ، در نظر داشته باشند که این « کلک مرغابی » (6) تنها در سکون مرداب اجرا می شود و نه در دریای بیداری و هوشیاری



بتاریخ 31 شهریور ماه 1391خورشیدی - ایران - علیرضا خ



1- خوانسالار : سفره چی ، سفره آرا

2- رجوع شود به این لینک

3- این شصت مقاله اخیرا" بصورت کتاب در اینترنت زیور نشر یافته است که در این لینک قابل دسترسی است



4- این دنبال کردن از راه دور و بطریق اولی دورادور بوده است

5- منظور از « روش فیلادلفیایی » اشاره به تجمیع نخبگان سیاسی آمریکا در فیلادلفیا برای نگارش قانون استقلال ایالات متحده آمریکا است که توسط آقای دکتر نوری علا با ظرافت به کار رفته است

6- کلک مرغابی نام حقه ای است که صیادان مازندارانی هزاران سال است که برای به دام انداختن مرغابی های مهاجر در مرداب های حاشیه دریای مازنداران بکار برده و می برند و به وسیله مرغابی های دست آموز ، پرندگان وحشی را گرفتار می کنند. خوانندگان کنجکاو را برای اطلاعات کامل احاله می دهم به کتاب «ريشه هاي تاريخي امثال و حكم» نوشته مهدی پرتو آملی
ارسال شده توسط Artunis در ۱۳:۵۷ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

بابك



بابک خرمدین نماد وفاداری به ایران و پایداری در برابر اعراب

مجسمه بابک خرمدین در باکو ساخته شد ،

حتما درباره ی بابک خرمدین تا کنون شنیده اید!
سردار بزرگ ایرانی که از آذربایجان کنونی بر علیه حکومت اعراب که پس از حمله شان به ایران به پاکرده بودن به پا خاست...
ولی ماجرا به همینجا ختم نمی شود!

بابک خرمدین نماد وفاداری به ایران است!

او به همراه مازیار بر علیه حکومت اعراب قیام کرد و سر انجام به دست ناپاک ترین و دجال ترین حاکم بنی عباس پس از تحمل زجر بسیار کشته شد.

کشته شدن بابک همواره یکی از رویداد هاییست که در آن اوج وفاداری و پایبندی به میهن پاکمان ایران دیده می شود.
بابک بدون شک یکی از اسطوره های تاریخ ایران زمین است.
و اعدامش بدون شک یکی از تلخ ترین رویدادهاست

روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.

بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند.

پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار بر آن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.

پس ازآن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.

برای آنکه همهی مردم بشنوند ....

که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه او را میشناختند.

ابن الجوزی می نویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که این همه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است.

بابک گفت: خواهید دید.

چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دست هایم را قطع کنند خون های بدنم خارج می شود و چهرهام زرد می شود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است
چهرهام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود.

به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک بر زمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را پاره کنند.
پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند.

پس از آن چوبهی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و پیکر بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد.

آخرین گفتار بابک چنین بوده است:
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود.

تو اکنون که مرا تکه تکه می کنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت.

این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد.

من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند.
مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن خویش را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند.

اما تو ای افشین . . . در انتظار و بدین سان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:
پاینده ایران...

روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعهی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبهی بابک یعنی چوبهی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی می شد.

برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.

طبری می نویسد که وقتی دژخیم دستها و پاهای برادر بابک را میبُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.

معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار و افشین که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود،مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت.

در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران این سه سردار تجاوز کرده است حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند.
(تولدی دیگر-شجاع الدین شفا)

باز هم خواهشمندم برای آگاه شدن پارسیان از سرگذشت این سردار راستین ایران هم اکنون این را به اشتراک بگذارید..--

نگارنده اين مطلب را نميشناسم. از طريق ايميل دريافت كردم و چون ارزش خواندن و پخش كردن را دارد، با شما به اشتراك ميگذارم.
سوگل ايرم
جمعه ٣١ شهريور ١٣٩١
ارسال شده توسط Artunis در ۵:۳۴ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۱ شهریور ۲۹, چهارشنبه

اصلاح طلبان ديروزى در لباس اشتى طلبان امروزى، ما شما را برهنه ديده ايم

اصلاح طلبان ديروزى كه در لباس اشتى طلبان امروزى در امديد، ما شما را برهنه ديده ايم؛
هر لباسى بپوشيد بدن برهنه شما زمانى كه اقاى خاتمى پشت مردم را خالى كرد و رفت راى خود را به نظام داد، در خاطر مردم نقش خودش را بست.
خانمها ، اقايان،
اشتى طلبى را اشتباه برداشت نكنيد! ما هيچ اشتى با سران و حاكمان جمهورى اسلامى كه ٣٤ سال جز نابودى، جنايت، خونريزى و چپاول و بى ابرويى براى ملت ايران نداشتند، نداريم. بر عكس ما خواهان محاكمه تك تكشان هستيم. اشتى ما با كسانيست كه از بدنه نظام كندند و راه ازادى و دموكراسى را در سرنگونى اين نظام ميدانند و بر حاكميت ملت و صندوق راى باورمندند.
صلح طلبى شما با حاكمان مستبد، جز تو دهنى به مادران و پدرانى كه فرزندان خود را در راه ازادى از دست داده اند نيست.

صلح را از ملت ايران بطلبيد !

دمیدن مدام شما در بادکنکهای صورتی رویای صلحی ناممکن و تخیلی با نظام جمهورى اسلامى باعث میشود برای پیروزی در جنگ واقعی سختی که درگیرش هستیم نفس کم بیاورید!

فردا بايد جوابگوى ملت ايران باشيد.

دست از حمايت خود از اين نظام كه صداى شكستن ستونهايش به گوش تمام جهان رسيده است برداريد. تكليف خود را امروز مشخص كنيد. راه براى پيوستن به شورا ملى براى همگان باز است.
روى سخنم با دموكراسى خواهان ديروزى و سنگ اندازان امروزى نيز هست.

اين قايق نجات به حركت درامده، يا سوار ان شويد و سهم و وظيفه ملى خود را ايفا كنيد و سر بلند بمانيد، يا از دور شاهد رسيدنش به مقصد باشيد.
اين قايق به ساحل ازادى خواهد رسيد،

چه با شما ، چه بدون شما.


پاينده ايران
سوگل آيرم
چهارشنبه ٢٩ شهريور ١٣٩١
Sogol Ayrom
Sept. 18th 2012
ارسال شده توسط Artunis در ۳:۲۶ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۱ شهریور ۲۷, دوشنبه

فقط یک قایق هست که ما را به ساحل نجات خواهد رساند...




اهمیت اولویت دادن به یک پروژه ملی، تفاوت موفقیت خواهد بود با شکست.
به اندازه کافی در یک مملکت آزاد فرصت بحث کردن سر اختلاف نظرات و سلیقه ها حتی از نظر ایدئولوژیک خواهد بود. اما وقتی وسیله ای نباشد که داور و هیأت نهایی و قاضی که خود مردم ایران باشند که در مورد این بحثها که میبایست تصمیم گیری بکنند، وجود نداشته باشد، پس اول باید شرایط را به وجود آورد.
در واقعه میخواهم بگویم، در این پروژه ملی همه در آن ضيع نفع هستیم، از هر دیدگاه فکری، عقیدتی، مسلکی و سیاسی که باشیم. بنا با این قبلا هم گفتم باز تکرار میکنم،

فقط یک قایق هست که ما را به ساحل نجات خواهد رساند، و آن هم قایق اتحاد است .

اتحاد تمام نیروهای ملی برای یک هدف فرا سازمانی، فرا مسلکی، فرا ایدئولوژیک.

مساله ما آزادیست، مساله ما حاکمیت مردم است. مساله ما این است که فضایی را ایجاد کنیم که مردم ایران با هر فکری که هستند بتوانند با مشورت ، برسند به یک نتیجه و بعد به یک تصمیم که در آینده چه خواهند کرد.

بنا بر این رسالت ما امروز تعیین تکلیف کردن برای مردم در شکل نظام آینده نیست. بلکه فراهم کردن زمینه ایست که افرادی که به نمایندگی مردم میبایست این نقش را به عهده بگیرند، این آزادی عمل را پیدا کنند. این رسالت ما به عنوان نیروهای آزادی خواه است که این زمینه را در ایران ایجاد کنیم.
بنا بر این مساله هم سويی و همکاری در این جهت را من مطرح میکنم، نه اینکه ما از نظر عقیدتی همدیگر را قانع کنیم. اما برای رسیدن به این حق بیان و دفاع از عقیده خودمان میبایست زمینه ای که امروز در کشور وجود ندارد را ابتدا به وجود بیاوریم.
بنا بر این برای همین است که میگویم، اصلا مساله ما امروز مساله چپ یا راست، جمهوری یا مشروطه نیست. مساله ما آزادیست ، مساله ما دموکراسی است ، مساله ما حقوق بشر است. مساله ما یک قانونی است که در آن تمام حق مردم ایران محفوظ باشد. مساله جدایی دین از حکومت است. به عنوان یک پیش شرط به دموکراسی. و تا نرسیم به این شرایط در واقعه زیر بنای کشور را به وجود نیاوردیم که بتوانیم بقیه کارها را انجام دهیم.
این را میبایست در مملکت نهادینه کنیم.
از اینجا آغاز میشود که امروز بیاییم این اولویت را قرار بدهیم به این پروژه ملی. و فکر میکنم که بسیاری هستند که به این نتیجه رسیدند و همانطور که قبلاً گفتم روز به روز به تعدادشان چه در داخل و چه در خارج از کشور اضافه میشود.

این مصاحبه مربوط میشود به سال ۱۳۸۴. (بله قبل از انتخابات ۸۸)

برگردان متن سخنان شاهزاده رضا پهلوی از صوتی به صورت نوشتاری توسط
سوگل ایرم
۲۷ شهریور ۱۳۹۱
استفاده از این متن با ذکر منبع آزاد میباشد
ارسال شده توسط Artunis در ۳:۵۸ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه

آقای نوری علا پیامی از علیرضا خ. از ایران برای شما دارم

به متن نامه توجه کنید
این پیام یک وبلاگ نویس از داخل ایران است، که  به دست من رسیده و من به جای او منتشرش میکنم . جوانی که حتی حق وبلا گنویسی هم از او گرفته شده.
از تمام دوستان و عزیزان تقاضا میکنم صدایش را به گوش همگان برسانند تا همه به ایران فکر کنند و فقط به ایران فکر کنند.
پاینده ایران
سوگل آیرم


آقای نوری علا ، گلهای اپوزیسیون انحلال طلب دارند پر پر می شوند 



 چندی پیش به دعوت یکی از بستگانم و به قصد دیدار وی و نیز سیاحت در فرنگ ، عازم ینگه دنیا شدم. پیش از حرکت ، مطابق آداب و رسوم متداول شروع به تهیه هدایایی به عنوان پیشکش و سوغات کردم تا به میزبان خود تقدیم کنم و بر سبیل تعارف ، طی یک تماس تلفنی که با میزبان آینده خود داشتم از او خواستم که اگر به سوغات خاصی علاقمند است ، عنوان کند تا برای وی فراهم نمایم که با یک  درخواست عجیب از طرف او مواجه شدم : میزبان کهنسال و بیمار با لحنی حزن آور عنوان نمود که کمی خاک ایران برای او بهترین سوغات خواهد بود .
 من که از استماع این درخواست غیرمنتظره متعجب شده بودم ناخودآگاه به یاد کهنسالی و بیماری میزبان خود افتادم و دریافتم او پس  از سی و سه سال زندگی در تبعید ، خاک ایران را برای چه منظور و برای چه کار می خواهد که لابد خوانندگان قادر به حدس زدن آن می باشند

باری نگارنده این سطور از عنوان شرح فوق منظوری نداشته است جز یادآوری گذشت زمان و طی شدن متناوب ایام و ذکر این توضیح بدیهی که در سی و سه سال اخیر چه تعداد از ایرانیان از سعادت مشاهده دوباره میهن خود باز مانده اند و با استمرار حکومت جمهوری اسلامی ، تحقق این آرزو برای بسیاری از ایرانیان دور از وطن به امری محال مبدل گشته است و البته داستان هم میهنان درون مرز نیز چنانکه می دانیم هزار برابر غم انگیز تر است که قلم فرسایی درباره آن موجب اطاله کلام خواهد بود

نا گفته معلوم است که در این سی و سه سال ، تلاش خواص و عوام ملت ایران برای رهایی از حکومت جمهوری اسلامی و دست یافتن به آرمانهای آزادی خواهانه و آرزوهای انسانی خود مثمر ثمر نبوده است .  اگر فعالیت های عاطل و باطل مسلحانه عده ای از  مخالفان نظام حاکم کنونی را کنار بگذاریم و به دیگر اقدامات  مخالفان حکومت اسلامی ( اپوزیسیون ) بپردازیم ، به غیر از دعوا های ایدئولوژیک و چوب لای چرخ یکدیگر گذاشتن ، عجالتا" به مورد دیگری نمی رسیم !
لیکن در چند سال اخیر و بخصوص پس از پیدایش جنبش سبز گویی تعدادی از خواص اپوزیسیون بالاخره پس از بیش از سه دهه ، یا با تجزیه و تحلیل خردگرایانه اقدامات نافرجام گذشته و یا با نگاهی بر چهره خود در آیینه ! و یا هر دو ! بالاخره گذشت زمان و طی شدن ایام را دریافتند و « ضرورت و فوریت »  اقدام عاجل در پایان دادن به سی و سه سال ناکامی و نکبت ملی را در اتحاد و همبستگی حول محور یک بدیل سکولار - دموکرات  جستجو کردند . گو اینکه متاسفانه هنوز هم جمعی از این خواص از این قاعده مستثنی هستند و همچنان بدون توجه به تاثیر زمان در سپیدی موهایشان ( و نه توجه به منافع و مصالح کشور و هم وطنانشان ! ) همچنان بر طبل نفاق و عداوت و کینه ورزی می کوبند و به جای آرزوی آزادی و تعیین سرنوشت هم میهنانشان به دست خودشان ، نهایت آرزویشان کاستن ده درصدی از تحقق  آرزوی دیگران است !
معهذا از میان دسته ای که خردگرایانه و بدور از کینه ها و کوله بارهای سنگین ایدئولوژیک ، راه اتحاد و  همستگی برای رسیدن به یک دموکراسی سکولار را برگزیده است  شخصی وجود دارد که این نوشتار با نام او زینت آغاز یافته
است : دکتر اسماعیل نوری علا

چند روز پیش از این و در هنگامی که خبر میمون آغاز فراخوان برای تشکیل شورای ملی به ایران مخابره گشت ، نگارنده این سطور به همراه  تعدادی از تزدیکان ، با توجه به اطلاع از تلاشهای آقای نوری علا در چند سال گذشته برای تحقق چنین شوایی ، بی  صبرانه منتظر اعلام حمایت و مشارکت مشارالیه در این طرح بودیم و وجاهت سیاسی ایشان را موجب غنای این شورا می پنداشتیم و هنوز هم چنین می پنداریم. معهذا در نهایت شگفتی با انتشار مقاله ای به قلم ایشان زیر عنوان « گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی! » ( 1 ) چنین معلوم شد که آقای نوری علا هنوز تصمیم به خرج وجاهت سیاسی خود به نفع ملت ایران نگرفته اند و بدون هراس از مخاطرات گذر زمان برای میهن و عجالتا" برای خودشان ، آن را برای آینده ای مجهول ذخیره نموده اند

نگارنده  به همراه تعدادی از علاقمندان ، با هدف دریافتن دلایل مخالفت ( و نه کارشکنی ! ) ایشان با تشکیل این شورا و منشور پیشنهادی ارائه شده ، مقاله مذبور را چندباره مطالعه کرده و از ذکر دلایل و استدلال های ایشان غرق در شگفتی شدیم ، تو گویی آن نوری علایی که تا دیروز اغیار را به سبب عدم اجتماع زیر پرچم اتحاد خودش به باد شماتت و انتقاد می گرفت ، امروز خود همان
 اشتباه و خبط اغیار را در پیش گرفته و از ایستادن زیر پرچم اتحاد دیگران استکناف می نماید

آقای نوری علا در مقاله خود ابتدا با اشاره به عضویت دیپلماتهای « سابق » حکومت اسلامی و شخص خواهرزاده مهدی کروبی در این شورا ، پیراهن خونین به دست می گیرد و خوانندگان را مورد عتاب و خطاب قرار می دهد و ضمن هشدار درباره فعالیت جمهوری اسلامی و یادآوری داستان هخا ها و مدحی ها ، این عده از حمایت کنندگان شورا به جمهوری اسلامی منتسب می کند و بالاخره ایده تشکیل این شورا را از آن سربازان گمنام امام زمان معرفی می کند ! و شگفت آنکه ایشان هیچ متوجه نیست که تا دیروز اسماعیل نوری علا و گماشتگان او در شبکه سکولارهای سبز در به در به دنبال جلب حمایت همین دیپلماتهای سابق برای حمایت از طرح سازمان خود در فعالیت بودند !

  در ادامه مقاله ، ایشان ضمن انتقاد از شاهزاده رضا ، امضاء ایشان ذیل آن فراخوان را به مثابه عدم رعایت بیطرفی و نقش فراگروهی ایشان می داند و شاهزاده پهلوی را تحت محاصره و سیطره اطلاح طلبان به تصویر می کشد ، نفوذ بخشی از حامیان این طرح در داخل ایران را به سخره می گیرد ، از تکذیب نامه جبهه ملی سخن به میان می آورد و سرانجام نوسترداموس مآبانه روز پایانی و دردناک این شورا را عنقریب پیش بینی می نماید

 آقای نوری علا به هیچ وجه توضیح نداده اند که چگونه شاهزاده رضا با تایید و توشیح اصول یک منشور ملی و فراحزبی و مبتنی بر اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر ( 2 ) بیطرفی و نقش فراگروهی خود را نادیده گرفته اند ؟ و با کدام منطق و دلیل به این نتیجه رسیده اند ؟ با مطالعه اصول منشور فوق الذکر و آگاهی از محتوای ملی و فرامسلکی و فراحزبی آن ، آیا فی الواقع امضاء شاهزاده رضا ذیل چنین اصولی ادامه و تداوم نقش بیطرفی و فراگروهی و فرامسلکی ایشان نیست ؟

چگونه ممکن است افرادی را که با تایید و امضاء اصول منشور پیشنهادی شورای ملی به تصریح انحلال جمهوری اسلامی و اصل سکولاریزم را پذیرفته اند ، همچنان اصلاح طلب بدانیم که آقای نوری علا از آنان با عنوان اصلاح طلبانی یاد می کند که شاهزاده پهلوی با آنها همکاری می نماید ؟ آیا اعلام  شفاهی و کتبی نامبردگان از جدا شدن از کلیت نظام اسلامی و باورمندی به سکولاریزم و حاکمیت ملی کافی نیست ؟ و بطور کلی اعلام برائت آنان باید به چه صورت و چه روش و به کدام زبان رایج دنیا صورت پذیرد تا جناب نوری علا آن را بپذیرند ؟

 به چه صورت میسر است که طرح شورای ملی یا هر ایده مشابه آن بدون حمایت و نقش افراد ساکن در درون کشور به سرانجامی برسد که آقای نوری علا بر سبیل تمسخر مشارکت ایرانیان درون مرز را داستانی غیر قابل باور و تصنعی قلمداد می کند ؟ و با مبالغه گویی ( و نه خلاف واقع گویی ! ) در تعداد افراد و آمار اعضای شورا ، آن را به مثابه امری محال می داند ؟ اگر ایشان به راستی معتقد به عدم نفوذ اپوزیسیون در درون مرز است ، پس دلیل فعالیت سیاسی طویل المدت شخص ایشان چه بوده است و ایشان چگونه بدون مشارکت افراد ساکن در ایران قصد انحلال حکومت اسلامی را داشته اند ؟

امروز هر طفل دبیرستانی در درون کشور که به اینترنت و ماهواره مجهز است از تکثر تشکیلاتی موسوم به « جبهه ملی » در برون مرز آگاه است و وفور و چندگانگی این نام ( جبهه ملی ) در بین سازمان های سیاسی خارج از کشور ، مسئله ای بدیهی است. ( که معمولا" هیچ یک نیز دیگری را قبول ندارند ! ) آیا براستی باید باور کرد که آقای نوری علا با عمری سابقه فعالیت سیاسی از وجود بیش از یک سازمان سیاسی زیر عنوان « جبهه ملی » بی اطلاع است ؟ و تکذیب نامه یکی از چند سازمان موسوم به جبهه ملی را از روی بی اطلاعی مبدل به چماق کرده است و بر فرق شورای ملی می کوبد ؟

نگارنده این سطور متاسف است که مجبور است عنوان نماید مقاله غیرمنصفانه ، مغرضانه و تخریبی اخیر جناب نوری علا و بطریق اولی مواضع و عکس العمل و رفتار اخیر ایشان درباره فراخوان تشکیل شورای ملی نه تنها عادلانه و منطقی و واقع بینانه نیست بلکه با گفتار و کردار گذشته ایشان نیز در تضاد است.  شخصی که تا دیروز ضرورت اتحاد را به همگان یادآور می شد ، امروز تنها به سبب به سرانجام رساندن این طرح توسط دیگران ، با ترش رویی پا بر زمین می کوبد و به حالت قهر ، روی بر می گرداند     



   شرایط بین المللی و اخبار واصله دال بر جنگ قریب الوقوع پیش روی و مخاطرات آن برای میهن از یک سو ، و بیش از سه دهه گذران عمر اپوزیسیون در تبعید از سوی دیگر ، از محدودیت زمان برای اکثریت قریب به اتفاق چهره های سیاسی تبعیدی حکایت دارد. افرادی که پس از عمری دانش اندوزی و تجربه اندوزی اگر هم اینک به فکر اقدام عاجل و فوری جهت ایجاد یک آلترناتیو سکولار -  دموکرات نباشند ، شاید فردا فرصت و بخت اقدام را نیابند.
انتظار جوانان ایران و جامعه روشنفکر ایران از نخبگان سیاسی برای اتحاد حول محور برگزاری انتخابات آزاد و پرهیز از ادامه مناقشات  ایدئولوژیک و عدم موازی سازی تخریبی یک حقیقت روشن است. ایران و جوانانش امروز به حمایت نوری علا و نوری علا ها در  جهت تشکیل شورای ملی نیازمندند . گو اینکه در صورت عدم مشارکت تعدادی از افراد و سازمانهای سیاسی ، مسلما"  طرح شورای ملی نیز مانند هر ایده و برنامه دیگر ، مشروعیت خود را از افواه ملت ایران دریافت خواهد کرد و نه الزاما" از سازمانها و
شخصیت های سیاسی منفعل

ایران - علیرضا خ - بتاریخ 25 شهریور ماه 1391 خورشیدی


-1-
 مقاله مورد اشاره آقای نوری علا  

2- لینک منشور پیشنهادی شورای ملی ایران




ارسال شده توسط Artunis در ۱۴:۴۶ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

جمهورى اسلامى نفوذ كرد ! پس درش را ببنديم و بنشينيم در خانه هامان!

حالا فرض كنيم جمهورى اسلامى موفق شده در شوراى ملى نفوذ كند:
خبر ميبرد براى اربابانش؟
خب اين كه مشخص است فكرى بيهوده است. شوراى ملى به صورت شفاف عمل خواهد كرد. خودشان ميتواند همه چيز را ببينند و بخوانند. اصلا تا دلشان ميخواهد خبر ببرند تا اربابانشان اماده چمدان بستن بشوند.
ميخواهند در ارا و تصميمات تاثير گذار باشند؟
انقدر اندكند كه چنين چيزى باورش حتى محال است. هر چه بيشتر ميهننرپرستان به شورا بپيوندند انها خود به خود محو ميشوند.

امده اند بين اپوزيسيون اختلاف بياندازند؟
فرهنگ اختلاف اندازى ديگر كهنه شده است و دست جمهورى اسلامى هم رو شده است. مردم ديگر حرف ياوه گويان و تفرقه اندازان را باور نميكنند.
نفوذ هم كنند به هدفشان نخواهند رسيد، نگرانى بيش از حد بعضى افراد را من متوجه نميشوم. به جاى اين نگرانيها و منفى بافيها بياييم همگى خدمت كنيم تا هر چه زودتر ميهنمان را ازاد كنيم.
انها هر چقدر هم تلاش كنند، مقاله بنويسند ، مصاحبه تلويزيونى انجام دهند و انگشت اتهام به تمام اعضاى شورا هم دراز كنند، موفق نخواهند شد اين قايق نجات را ، كه به سمت ساحل ازادى حركت كرده است، متوقف كنند.

بگذاريم هر چقدر ميخواهند سنگ بياندازند با سنگهاشان ديوارى محكم بسازيم و با قدرت بيشتر به پيش حركت كنيم.

جمهورى اسلامى بدونه / بزودى سرنگونه!

پاينده ايران ، بر پا باد شوراى ملى.

سوگل آيرم
دوشنبه ٢٠ شهريور ١٣٩١

Sept. 10th 2012


ارسال شده توسط Artunis در ۲۲:۱۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

شاهزاده به فراخوان شما پاسخ مثبت دادم، حال من از شما درخواستی دارم و منتظرجوابتان هستم

با تمام موازی سازیها ، با تمام سنگ اندازیها با میلیاردها خرج در راه لابی گری و ایجاد اختلاف بین گروههای اپوزیسیون، جمهوری اسلامی موفق نخواهد شد جلوی تشکیل شورای ملی را بگیرد.

فراخوان شورای ملی منتشر شد. نوبت ماست که با امضای خود و تأیدش در برپایی هر چه زودتر آن نقش موثری داشته باشیم.

امروز روزیست که هم میهنان به فراخوان ۱۵ شهریور شاهزاده رضا پهلوی آری گویند و در راه همبستگی شانه به شانه و برای ایران به پیش حرکت کنند.
فرق ما امروز در پادشاهی مشروطه خواه و یا جمهوری خواه نیست، فرق ما امروز در ریشه و مذهب مان  نیست.

فرق ما امروز
-در پذیرش اصل همبستگی و آشتی ملی برای نجات ایران
و یا
-سعی درشکست دادن این همبستگی است.

دو حالت دارد:
-تلاشمان یا برای نجات ایران با ایمان راسخ به انتخابات کاملا آزاد برای تعیین سرنوشت و نوع حکومت آینده و ایجاد چنین شرایطی در کشورمان است،

-یا اینکه ترجیح میدهیم به رویه پیشین خود در مقابله و رقابت با یکدیگر وقت و انرژی را تلف کرده و به جای دشمن اصلی ایران، سرمان را با مبارزه با یکدیگر گرم کنیم.

آری، امروز این است تنها فرق ما!

ما به هر حال به آزادی خواهیم رسید. زیرا حق همیشه پیروز است. پس چه بهتر که تکلیف خودمان را بدانیم با چه کسانی هم راه هستیم و چه کسانی قصد دارند راه را برای رسیدن به آزادی دشوار کنند و برای رژیم زمان بخرند.

به شخصه از این طریق اعلام میدارم و عهد میبندم از شورای ملی برای انتخابات آزاد پشتیبانی خواهم کرد و با امضای خود این پیمان را به ثبت میرسانم.

اکنون از شاهزاده میخواهم،
ابتدا اشاره میکنم به گفته خود ایشان در فراخوان همبستگی ۱۵ شهریور؛

آغاز نقل قول،
رسالت امروز ما، صرف نظر از سلیقه ها و عقاید و آرمان های سیاسی، آغاز یک حرکت نهایی به سوی آزادی، صلح، امنیت و رفاه و سربلندی ایران زمین است. من نیز به سهم خود آماده ام برای پیش برد این هدف ملی با همه نیروها هم فکری و از آنها پشتیبانی نمایم.
پایان نقل قول.

 به عنوان یک ایرانی که آرزویی جز آزادی میهنش ندارد و در این راه سالهاست مبارزه میکند و از همه چیزش گذشته، حق خود میدانم که از ایشان درخواست کنم:
به گفته خود عمل کرده و حال که شورای ملی فراخوان خود را منتشر کرده، جزو اولین افرادی باشید که آن را امضا میکنید. و با امضای خود به این حرکت ملی اعتبار بخشید.
به امید روزی که ایرانمان را از نابودی نجات دهیم و این اولین قدم عملی بعد از ۳۴ سال در تاریخ برای آیندگان ثبت شود.
پاینده ایران
سوگل ایرم
۱۶ شهریور
September 6th 2012

جهت خواندن منشور پيشنهادى و در صورت توافق به لينك زير رفته و ان را امضا كنيد.
www.farakhanmeli.org
                           ایران را با هم آزاد کنیم                           



ارسال شده توسط Artunis در ۸:۵۴ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه

۱۵ شهریور ۱۳۹۱ روز همبستگی برای آزادی ایران

دیگر زمان ان رسیده که ما هم اعلام آمادگی کنیم.
زمان ان رسیده که به جلو و به آینده ایران فکر کنیم.
نسل امروز ایران نسلی پر از امید و صلح جوست و شرایط همبستگی امروز بیشتر از هر زمانی فراهم است.
پس دیگر منتظر چه هستیم؟
ما مردم ایران فقط باید به خود متکی باشیم. همانطور که شاهزاده رضا پهلوی همواره گفته است:

ایران تنها به دست ایرانیان آزاد خواهد شد.

شاهزاده رضا پهلوی فراخوان رسمی برای همبستگی منتشر کرده. وی به تر رسمی آمادگی خود را به همکاری و پشتیبانی از هر حرکتی که منجر به اتحاد ایرانیان شود اعلام کرده .

حال نوبت ماست. 

من به این فراخوان جواب مثبت میدهم !
هم میهن این تصمیم با خود شماست  که آیا میخواهید به روند اسف بار این ۳۴ سال ادامه دهیم یا این که شما هم به این فراخوان همبستگی جواب مثبت میدهید و برای آزادی ایران آستین بالا میزنید.

۱۵ شهریور ۱۳۹۱  

امروز را در تاریخ ایران به روز همبستگی ملت ایران تبدیل کنیم.

پاینده  ایران
سوگل آیرم

متن فراخوان شاهزاده رضا پهلوی 


هم میهنانم،

با گذشت سه دهه از عمر رژیم حاکم برکشورمان، بر همگان روشن گردیده که عملکرد این حکومت استبدادی حاصلی جز دروغ، ظلم و بیدادگری، فقر و بیکاری، غارت سرمایه های ملی و دریک کلمه نابودی ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورمان نداشته و میهنمان را در آستانه بحرانی ژرف و سرنوشت ساز قرار داده است؛ بحرانی که همه ما را موظف می دارد که بیش از پیش برای نجات مملکت و سعادت ملت بخود آییم و راه را برای یک آشتی ملی و سهیم کردن مردم در سرنوشت خویش هموار سازیم و از طریق فراهم کردن شرایطی کاملا دموکراتیک برای برگزاری انتخاباتی آزاد، سالم و عادلانه که مورد تایید و تصویب اکثریت قاطع ملت ایران باشد همت گماریم.

هم وطنانم،

همه تلاش من از ابتدای روی کارآمدن این نظام مستبد، هم فکری و همیاری با هم میهنانم بوده است. تحولات چند ساله اخیر در ایران، جامعه امروزمان، به خصوص جوانان را، بیدار و هشیار و واقع گرا کرده است که به جای تکیه بیش از حد به اهداف ایدئولوژیک خود، آزادی و سعادت ملت را مقدم شمارند و تنها به این سرزمین کُهن و ساختن آینده ای که شایسته ملت بزرگ ایران است بیاندیشند.

خوشبختانه مطالبات اقشار مختلف جامعه شرایط را به گونه ای تغییر داده است که بوجود آمدن این هم فکری و همآهنگی را بیش از پیش ممکن کرده است.

هم میهنانم،

در این لحظات سرنوشت ساز که سرزمینمان ایران با آن روبروست، وظیفه و رسالتی تاریخی بر دوش یکایک ما ایرانیان قرار گرفته است که با الهام از یک جنبش فرامسلکی و فراحزبی به عنوان یک خانواده بزرگ و کُهن، دین خود را به میهن ادا کنیم. زمان آن رسیده است که با هم یاری و یکدلی و با تکیه بر ارزش های والای انسانی برپایه اعلامیه جهانی حقوق بشر، جهت استقرار حاکمیت ملی در ایران آنچه در توان داریم بکارگیریم. در این راستا بایسته است که همه نیروها و کُنشگران سیاسی فعالانه با ارائه برنامه ها و پیشنهادات شفاف و عملی برای تشکیل یک بدیل دموکراتیک در مقابل حکومت تمامیت خواه جمهوری اسلامی به همدیگر یاری رسانند. رسالت امروز ما، صرف نظر از سلیقه ها و عقاید و آرمان های سیاسی، آغاز یک حرکت نهایی به سوی آزادی، صلح، امنیت و رفاه و سربلندی ایران زمین است. من نیز به سهم خود آماده ام برای پیش برد این هدف ملی با همه نیروها هم فکری و از آنها پشتیبانی نمایم.

هم میهنان عزیزم،

بیایید به ایرانی آزاد و آباد بیاندیشیم. ایرانی که در سایه عدالت و قانون، حقوق همه شهروندانش تضمین است. باشد که  در این مقطع تاریخی وظیفه خود را نسبت به نسل جوان کنونی وآیندگان ایفا کرده باشیم.     



پاینده ایران


رضا پهلوی




ارسال شده توسط Artunis در ۱۱:۲۶ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

"چو ايران نباشد تن من مباد" يك شعار نيست...

"چو ايران نباشد تن من مباد" يك شعار نيست، يك باور راسخ است.
ايرانيان در طول تاريخ بارها و بارها اين را ثابت كرده اند و باز هم خواهند كرد!
دليران ايران از هر ريشه و قوميت، از هر باور و انديشه ، زن و مرد، پير و جوان براى نجات ايران از همه چيز خود ميگذرند.
اين عهديست كه ما با خود بستيم و مديون فرزندانمان و نسلهاى اينده هستيم.

هم ميهن، نجات ايران به دست من و توست. و نگذاريم دشمنان اين اب و خاك در بين ما تفرقه بيافكنند و از ما "دگر انديشان دشمن" بسازند.

وقتى نام ايران به ميان مى ايد ، دگر انديش معنايى ندارد.
همه بر اين باور هستيم:
قطره قطره خون من، فداى ذره ذره خاك ايرانم.

پاينده ايران
سوگل ايرم
١٥ شهريور ١٣٩١
September 5th 2012

سیاوش منم نه از پریزادگان **
از ایرانم از شهر آزادگان

که ایران بهشت است یا بوستان **
همی بوی مشک آید از بوستان

سپندارمذ پاسبان تو ایران باد **
ز خرداد روشن روان تو باد

ندانی که ایران نشست من است **
جهان سر به زیر دست من است

هنر نزد ایرانیان است و بس **
ندادند شیر ژیان را به کس

همه یکدلانند و یزدان شناس **
به نیکی ندارند از بد هراس

دریغ است که ایران ویران شود **
کنام شیران و پلنگان شود

همه جای جنگی سواران بدی **
نشستن گه شهریاران بدی

چو ایران نباشد تن من مباد **
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

همه روی یکسر به جنگ آوریم **
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

ز بهر بر و بوم و پیوند خویش **
زن و کودک وخرد و فرزند خویش

همه سر به تن کشتن دهیم **
از آن به که کشور به دشمن دهیم



ارسال شده توسط Artunis در ۴:۴۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: پست‌ها (Atom)

درباره من

عکس من
Artunis
مشاهده نمایه کامل من

کل نماهای صفحه

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2015 (3)
    • ◄  مارس (2)
    • ◄  فوریهٔ (1)
  • ◄  2014 (7)
    • ◄  ژوئیهٔ (3)
    • ◄  مارس (2)
    • ◄  فوریهٔ (2)
  • ◄  2013 (39)
    • ◄  دسامبر (1)
    • ◄  نوامبر (3)
    • ◄  اوت (3)
    • ◄  ژوئیهٔ (5)
    • ◄  ژوئن (6)
    • ◄  مهٔ (2)
    • ◄  آوریل (5)
    • ◄  مارس (2)
    • ◄  فوریهٔ (5)
    • ◄  ژانویهٔ (7)
  • ▼  2012 (79)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (2)
    • ▼  سپتامبر (10)
      • آقای نوری علا پارو را رها کردید روی مسیر قایق هم ش...
      • روش فیلادلفیائی و کلک مرغابی !
      • بابك
      • اصلاح طلبان ديروزى در لباس اشتى طلبان امروزى، ما ش...
      • فقط یک قایق هست که ما را به ساحل نجات خواهد رساند...
      • آقای نوری علا پیامی از علیرضا خ. از ایران برای شما...
      • جمهورى اسلامى نفوذ كرد ! پس درش را ببنديم و بنشيني...
      • شاهزاده به فراخوان شما پاسخ مثبت دادم، حال من از ش...
      • ۱۵ شهریور ۱۳۹۱ روز همبستگی برای آزادی ایران
      • "چو ايران نباشد تن من مباد" يك شعار نيست...
    • ◄  اوت (7)
    • ◄  ژوئیهٔ (5)
    • ◄  ژوئن (3)
    • ◄  مهٔ (7)
    • ◄  آوریل (11)
    • ◄  مارس (11)
    • ◄  فوریهٔ (9)
    • ◄  ژانویهٔ (13)
  • ◄  2011 (30)
    • ◄  دسامبر (12)
    • ◄  نوامبر (9)
    • ◄  اکتبر (9)

دنبال کننده ها

زمینه پنجره عکس. با پشتیبانی Blogger.