۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

داریم میرسیم، طاقت بیار!



In a marathon run, the last mile is the hardest.
Only those with endurance can pass the finish line.
~Sogol Ayrom
در دو ماراتون سخترین قسمت، یک مایل مانده به آخر است. 
فقط کسانی به خط پایان میرسند که دارای استقامت باشند.


 مبارزه ما برای رسیدن به آزادی و دموکراسی مسیری بس طولانی و دشوار بوده و هست. میتوان ان را به یک دو ماراتون تشبیه کرد. تا به حال دقت کردید چه تعداد زیادی در یک دو ماراتون شرکت میکنند؟ واقعا چشمگیر است. ولی جالب اینجاست تمام شرکت کنندگان به خط پایان نمیرسند. 

خیلیها با وجود اینکه استارت خوبی هم داشتند ولی سر انجام جا میزنند. یک عده که همان یک سوم اول که میبینند طاقتشان تمام شده، فقط برای اینکه تنها جزو "جا زدگان" نباشند، سعی میکنند اطرافیان خود را با ابراز یائس و ناامیدی از ادامه راه باز دارند. امان از دست این "نه گویان" امان از دست این "آیه های یائس"! 

بسیاری نیز در دو سوم باقی مانده، با دیدن افراد به روی زمین افتاده، خسته و درمانده، روحیه و انرژی خود را میبازند و آنها نیز از ادامه مسیر دست میکشند.

ولی یک عده که به خود میگویند: چگونه میتوان به تاول های پا گفت مسیری که تا به اینجا طی کردی بیهوده بوده؟ این دسته افراد کسانی هستند که خود را ناچار به رسیدن به هدف میدانند. جز این راهی ندراند! 
این دسته میدانند که سختترین قسمت ماراتن، یک مایل مانده به آخر است. این دسته میدانند که دارند به هدف نزدیک میشوند و رسيدن به آن را ميسر و با تمام وجود لمس میکنند. میدانند که كساني قبل از آنها اين راه را پيموده و به هدف رسيده اند ; پس آنها نیز مي توانند. 

باید جزو دسته آخر بود. 

این "ما" یی که هنوز دست نکشیدیم و داریم همچنان با وجود خستگی، کوفتگی و کم نفسی به مبارزه ادامه میدهیم، جزو ان دسته آخر هستیم و داریم به هدف نزدیک میشویم.

این همان یک مایل آخر است، این همان امتحان ریشه هاست. این همان زمانی است باید از خود استقامت نشان داد. 

داریم میرسیم، طاقت بیار! 




پاینده ایران یکپارچه متحد و آزاد 

~سوگل ایرم 
۱۲ بهمن ۱۳۹۱








۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

میخواهم جزو ان دسته از ایرانیان باشم که...



من میخواهم جزو ان دسته باشم که در آینده به فرزندان و نوه هایشان از این دوران سختی که این روزها پشت سر میگذاریم،  این چنین سخن بگویم:


من از نسل سوخته بعد از سال ۵۷ بودم،

ولی،


- من جزو ان دسته ایرانیانی بودم که کمک کردیم و ایران را از دست آخوندها پس از ۳۴ سال نجات دادیم.

- جزو ان دسته بودم که شبها از نگرانی حمله و تجزیه ایران با گریه به خواب میرفتیم ولی صبح که میشد کمر راست میکردیم با انرژی بیش از روز پیش به مبارزه ادامه میدادیم.

- جزو ان دسته بودم که گوش به حرف  "نه-گویان" و "نمیشه-گویان" ندادیم و راهمان را ادامه دادیم.

- ان دسته که بی تفاوت نبودند.

- ان دسته که نه فقط حرف زدند بلکه عمل هم کردند. از شورای ملی حمایت کردند تا ما را به ان هدف مشترک، ان انتخابات آزاد و ان روز تعیین سرنوشت رساند.

- من جزو ان دسته ایرانیانی بودم که با خود گفتند، بس است ۳۴ سال خفت و خواری، باید متحد شد و سر از این ننگ بیرون آورد.

به آنها بگویم ،

- من جزو ایرانیانی بودم که رایشان را در جیبشان گذاشتند و تا آزادی ایران و روز رای گیری و تصمیم گیری، جلوی تفرقه  افکنان این هدف مشترک ایستادیم.

و خیلی چیزهای دیگری که دلم میخواهد به نوه هایم بگویم تا الگو باشم برایشان. تا آنها به بلایی که به سر نسل ما آمد مبتلا نشوند.

و قدر ایرانی را که در آینده قرار است برایشان بسازیم، خوب بدانند و از آن پاسداری کنند.

ولی!

برای اینکه بتوانم روزی زنده باشم و این ها را به فرزندانم و نوه هایم بگویم، باید ایرانی هم باقی مانده باشد.

چو ایران نباشد تن من مباد فقط یک شعار نیست! یک باور قلبیست.

و این را هم باور دارم، برای اینکه در آینده ایرانی بماند مبایست  بسیار باشند کسانی که امروز خود را جزو این دسته میدانند.

و هستند بسیار!

ما بشماریم
پاینده ایران
سوگل ایرم
۷ بهمن ۱۳۹۱
Sogol Ayrom
January 26th 2013



۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

شاهزاده رضا پهلوی: شرط من برای حمایت از شورای ملی

شاهزاده رضا پهلوی : 


شرط من برای حمایت از شورای ملی در این است که کوچکترین بودجه ای از هیچ دولتی و یا دستگاه امنیتی قبول نخواهیم کرد.
تکیه من فقط و فقط بر روی کمک های هم میهنانم است برای اینکه هم میهنان کوچکترین شکی نداشته باشند که این حرکت از جای دیگری هدایت میشود.

شاهزاده رضا پهلوی نه تنها امروز این را باور دارد و این را شرط خود برای حمایت از این حرکت میداند، بلکه همواره روی این مساله تاکید کرده است.
در آخر این کلیپ ۱داقیقه و ۱۵ ثانیه ای، این را در یک مصاحبه که در سال ۱۹۸۵ میلادی برابر  با ۱۳۶۳ خورشیدی با یک تلویزیون آلمانی انجام داده است، مشاهده میکنید. 
پاینده ایران 
سوگل ایرم 
۲۹ دی ۱۳۹۱ 
Sogol Ayrom
January 18th 2013


آیا انتخابات آزاد در قالب این نظام ممکن است؟


باند رفسنجانی در حال موازی سازی و در نتیجه گمراه سازی مردم ایران و

کشورهای غربی هستند.


 آیا چنین چیزی در قالب این نظام ممکن است ؟


نظر شاهزاده را در ارتباط با انتخابات آزادی که این 

آقایان میگویند، بشنوید .


پاینده ایران
سوگل ایرم
۲۹ دی ۱۳۹۱
Sogol Ayrom
January, 18th 2013

۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

رضا پهلوی: به غیر از سناریو جنگ گزینه دیگری هم هست

من نیز مانند اکثر هم میهنانم احساس ترس میکنم، خطری را لمس میکنم که در یک قدمیست، صدای طبل های جنگی را میشنوم و وقتی کاری جز نوشتن از دستم بر نمی اید احساس ناتوانی بر ترسم افزوده میشود.
اگر این گونه که پیش میرویم ادامه دهیم، جنگ حتمیست. جنگی که قرار است ایران را شخم بزند.

آیا صدای من به گوش کسی  جزهم میهنانم میرسد ؟

صدای من شاید نرسد ولی کسی که میتواند صدای من باشد و از چهره شناخته شده سیاسی خود در این راه استفاده کند تا صدای من را به گوش جهانیان برساند، شاهزاده رضا پهلوی است.


او همواره مخالف دخالت نظامی با ایران بوده و هست. با مقامات بلند پایه جهان به گفتگو مینشیند و صدای من و امثال من را بازتاب میدهد.

نگاه جامعه جهانی را متوجه اپوزیسیون دموکرات و سکولار ایرانی میکند و گزینه دیگری پیش چشمان آنها باز میکند.

راه دیگری جز سناریو جنگ نیز موجود است.

شورای ملی امید بسیاری از ایرانیان چه در داخل و چه در خارج میباشد. تلاشهای شاهزاده رضا پهلوی در بیش از سه دهه در متحد ساختن نیروهای مخالف نظام که باورمند به حاکمیت مردم و صندق های رای دارند، بوده.

اکنون که در شرف شکل گیری چنین اتحادی هستیم باید حمایت سایر کشورهای جهان را برای پشتیبانی از اتحاد به دست آورد.
پشتیبانی آنها از نیروهای اپوزیسیون به نفع نه تنها مردم ایران و منطقه میباشد، بلکه به نفع همان کشورها یست که به باور خود همه راه ها را رفته اند و بی پاسخ برگشته اند و تنها گزینه نظامی مانده تا در مقابل جمهوری اسلامی بر آیند.

گزینه دیگری نیز هست!

مصاحبه شاهزاده را با شبکه BBC را در اینجا میتوانید از زبان خود او بشنوید

پاینده ایران
سوگل ایرم
۲۷ دی ۱۳۹۱
۱۶ ژانویه ۲۰۱۳


۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

Prinz Reza Pahlavi trifft EU-Parlamentspräsident in London

Am14 Januar 2013. traf Prinz Reza Pahlavi der Präsident des Europäischen Parlamentes Hr. Martin Schulz in London.
Die Hauptthemen dieses Treffens waren einerseits, die säkulare und demokratische Alternative für Iran andererseits die Gefahren einer Militärintervention und die Friedensherstellung in der Region des mittleren Osten.

Auf eine Einladung von "Center for Opposition Studies" wird Reza Pahlvai am Mittwoch 16.01.2013 einen  Vortrag über "Der Weg zur Säkularität und Demokratie im Iran" (The Path to Secularism and Democracy in Iran) halten.. 

Prinz Reza Pahlavi lebt seit der Islamischen Revolution 1979 in Exil, kämpft seit über 30 Jahren für die Freiheit, Demokratie und Säkularismus in seinem Heimatland Iran und war und bleibt stets ein Gegner von Krieg und Gewalt und ist ein starker Befürworter des gewaltlosen Kampfes unter anderem durch zivilen Ungehorsam. Er setzt sich stark für die Menschenrechte ein.

Reza Pahlavi: "Mein Ziel ist ein demokratischer, säkularer Iran. Eine parlamentarische Demokratie mit einer Verfassung und verbürgten Menschenrechten. Wenn das erreicht ist, habe ich meine Mission erfüllt. Welche Form der parlamentarischen Demokratie die Iraner wählen und ob sie wünschen, dass ich darin irgendeine Funktion ausübe – das ist eine Frage weit in der Zukunft und allein dem Volk zur Entscheidung überlassen.“ 

Heute zählen zahlreiche Iraner vor allem die junge Genration im In- und Ausland zu seinen Anhängern und hoffen auf ein Regime-Wechsel im Iran und die darauffolgenden freie Wahlen.

Sogol Ayrom
Wien, 15 Januar 2013
Quelle: EU Parlament





۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

ما به ایران بد کردیم

دیروز ایمیلی از طرف یکی از دوستانم دریافت کردم که حیف دیدم شما نخوانید. 
به مناسبت ۲۶ دی، سالروز ترک میهن توسط شاه ایران.
به امید روزی که وطن دوباره وطن شود حال به چه به شکل جمهوری پارلمانی چه به شکل پادشاهی پارلمانی. فقط امیدوارم امنیت، آسایش و ثروت به کشورمان باز گردد.
پاینده ایران
سوگل ایرم
۲۵ دی ۱۳۹۱ 


ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آینده‌مان  
ما بد کردیم وقتی در سال ۱۳۵۷ فریاد زدیم آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی، چرا که نه مفهوم روشن و درستی از آزادی در نظر داشتیم و نه مستعمرة کشوری بودیم که بخواهیم استقلال خود را به‌دست آوریم و نه می‌دانستیم جمهوری اسلامی چه نظامی است.

ما بد کردیم که کوچکترین کنجکاوی نکردیم تا ببینیم خمینی در ۱۳۴۲ برای چه علم اعتراض برداشت.

ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی در آن سال با حقوق زنان و با اصلاحات ارضی مخالف بود و با شوراهای ایالتی و ولایتی.

ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی درباره «احیاء کاپیتولاسیون» دروغ می‌گفت و هم عوام را فریب می‌داد و هم روشنفکران را.

ما از روستایی و فرنگ‌رفته بد کردیم بی آنکه «ولایت فقیه» او را بخوانیم یا بپرسیم که در آن چه نوشته است، به‌اصرار، چشمان خود را فریب دادیم تا عکس او را در ماه ببینیم

آن روستایی بیرون آمده از نظام برده‌داری «ارباب و رعیتی» و عشایر آزادشده از ظلم «خان» در دوران محمدرضاشاه پهلوی بد کردند که فریاد زدند «مرگ بر شاه» اما روستازادة همولایتی من که مهندسی‌اش را از «دانشگاه آریامهر» گرفت با تکرار این شعار بدتر کرد.

آن حقوقدان سرشناس مراغه‌ای بد کرد که گفت و نوشت، با درآمد یک روز نفت ایران می‌شود چند بار دور زمین را با اسکناسهای۵تومانی دور زد و اینهمه را «شاه» از ملت می‌دزدد.

ما بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم در ایران بیش از ۱۰۰هزار زندانی سیاسی داریم.

بد کردیم که به‌دروغ گفتیم و نوشتیم «صمد بهرنگی» را «ساواک» کشت و نگفتیم شنا بلد نبود، غرق شد.

ما بد کردیم که گفتیم «شاه» خونخوار است، جلاد است، یزید زمان است اما در آن روزها نخواستیم بدانیم محمدرضاشاه پهلوی برای ماندن در سلطنت حاضر نیست خون حتی یک ایرانی ریخته شود.

ما که از دانشگاههای ساخته‌شده در زمان «پهلوی‌ها» فارغ‌التحصیل شده بودیم بد کردیم ادعای خمینی را باور کردیم که «این پدر و پسر دشمن علم بودند، دشمن دانش و ترقی بودند»

آن استاد «سیاست بین‌الملل» و «کارشناس» امور نفتی بد کردند که در همصدا شدن با خمینی و «مسکو» گفتند «شاه نوکر شرکتهای نفتی» است اما می‌دانستند و نگفتند محمدرضاشاه پهلوی در ستیز با شرکتهای نفتی برای منافع ملی ایران است که هدف توفان انقلاب قرار گرفته است.

آن «استاد جامعه‌شناس» و «استاد اقتصاد» بد کردند که به‌طمع وکالت و صدارت در جمهوری اسلامی خمینی، که در راه بود به‌دروغ گفتند و نوشتند، ایرانیها در دوران «شاه» روز به‌روز فقیرتر شده‌اند اما به این پرسش پاسخ نداند که اگر چنین است، چرا هیچیک از شعارهای انقلابی خواسته‌ای اقتصادی نیست؟

ما بد کردیم که تحول جامعة ایرانی از جامعه‌ای روستایی به جامعه‌ای شهرنشین را در همصدایی با خمینی «اجرای دستور استعمار برای نابودی ملت مسلمان ایران» خواندیم و نوشتیم، و نگفتیم و ننوشتیم در دوران «پهلوی‌ها»ست که ایران و ایرانی «معاصر» و همراه با بخش در حال پیشرفت جهان شده است.

ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم و نوشتیم «‌این انقلاب سفید و کذا ایران را ذلیل و ویران کرد».

بد کردیم که می‌دانستیم «سپاه دانش» بسیار مفید است، «سپاه بهداشت» و «سپاه ترویج و آبادانی» نیز، اما نگفتیم.

ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم «این برنامه تنظیم خانواده هم یک توطئه‌ای است برای آنکه نفوس مسلمین را کاهش بدهند».

آن زن و دختر ایرانی که در دوران «پهلوی‌ها» از کنیزی دوران «قاجار» و سلطة آخوند به‌در آمدند و قانوناً به‌عنوان «انسان» شناخته شدند و به مقام و منزلتی شایسته رسیدند، بد کردند که در انقلاب چادر و چاقچور به‌سر کردند و دنبال آخوند راه افتادند.

آن کمونیست ما بد کرد که به‌دستور «مسکو» تسبیح به‌دست گرفت و به‌ریا خمینی را یک «سوسیالیست تمام‌عیار» خواند.  آن رو به‌قبلة «پکن» نیز بدتر کرد که خمینی را «ناجی کشاورزان تحت ستم ایران» نامید.

ما بد کردیم که نخواستیم بفهمیم مخالفت آخوند با «رضاشاه» برای این است که با همان گرفتن امر قضا از آخوند و تأسیس دادگستری، چنگ و دندان او را از جان و مال و هستی مردم ایران بیرون کشید.

بد کردیم که دوران «رضاشاه» را از موضع آخوند دیدیم و در روشنفکری کورمال خود تا آنجا پیش رفتیم که پیش از او، دوران «احمدشاه» را بهشت برین دموکراسی خواندیم.


ما روشنفکران بد کردیم که فیلمهای مستند پیش از «پهلوی‌ها» را ندیدیم تا ببینیم پایتخت‌نشین‌هایمان نیز در آن زمان بیشتر کلاه‌نمدی بودند و در دوران «پهلوی‌ها»ست که شهرنشینی به‌معنای معاصرش شکل می‌گیرد.

بد کردیم که تاریخ «قاجار» را نخواندیم تا ببینیم کجا بودیم و در زمان «پهلوی‌ها» تا همان روز که فریاد «مرگ بر شاه» می زدیم به کجا رسیده‌ایم.

بد کردیم که حتی همان تاریخ مشروطه را هم که اینهمه سنگش را درمخالفت با «شاه» بر سینه می‌زدیم، نخواندیم تا ببینیم آخوند به عرصة سیاست که پا می‌گذارد چه جهنمی می‌تواند به‌پا کند.

بد کردیم که ایران را در زمان «پهلوی‌ها» با دوران پیش از آن مقایسه نکردیم یا نگاهی به کشورهای دور و بر نینداختیم تا ببینیم ما به کجا رسیده‌ایم اما در عوض با عوامفریبی، ایران را با اروپا و ‌آمریکا سنجیدیم و این قیاس را زمینه تبلیغ علیه «شاه» ساختیم.

من نویسنده، ما روزنامه‌نگاران و شاعران که حرف بیشتری برای گفتن نداشتیم بد کردیم از صبح تا به شام و بیشتر در باده‌نوشیهای شبانه علیه سانسور که هرگز به ابعادی که ادعا می‌شد، نبود، پرخاش کردیم.

بد کردیم که می‌دانستیم آنچه را آزادی مطبوعات می‌نامیم بیشتر برای این می‌خواهیم که به «شاه» و خانواده‌اش فحش بدهیم و از همین رو قهرمانمان «کریم‌پور شیرازی» بود.  وانمود می‌کردیم ما چه حرفها که برای گفتن نداریم اما واسانسورا، آه آزادی کی می‌رسی از راه؟ که آمد، با «امام آمد» مان آمد.

آن نمایشنامه‌نویس صاحب نام که در غربت درگذشت بد کرد که هرگز نگفت همة آثارش در پیش از انقلاب به‌چاپ رسید، تجدید چاپ شد، بسیاری از آنها به صحنه رفت، چندتایی از آنها با هزینة دولتی فیلم شد و حتی یک اثر زیر سانسور مانده نداشت که پس از انقلاب منتشر کند.

نه او که همه آنها که حتی یک اثر زیر سانسورمانده  نداشتند تا پس از انقلاب منتشر کنند چون او بد کردند.

ما بد کردیم که با بورس دولتی برای ادامة تحصیل به اروپا و آمریکا رفتیم اما شغلمان شد پادویی تبلیغاتی «جمال عبدالناصر»، «مسکو»، «پکن» و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی علیه «محمدرضاشاه پهلوی» که امیدش این بود ما در بازگشت به کشور گوشه‌ای از کار را برای آبادانی ایران بگیریم.

بد کردند آنها که برای ادامة ‌تحصیل به خارج فرستاده شده بودند رفتند در اردوگاههای فلسطینی‌ها آموختند چگونه می‌توان پاسبان را کشت و به پاسگاه ژاندارمری حمله کرد و در راه آزادی «خلق» بانک دزدید و وقتی گرفتار شدند داد و فریاد برآوردند که مسلمانی نیست.

آن پزشکان که جای حکیم و دعانویسهای دوران «قاجار» را گرفته بودند بد کردند که نگفتند تا پیش از محمدرضاشاه بسیاری از ایرانیها از بیماریهایی مثل مالاریا و حصبه می‌مردند اما در دوران او و پیش از او، در دوران «رضاشاه» نه‌تنها این بیماریها در ایران ریشه‌کن شد که چندین هزار بیمارستان، درمانگاه و مطب در کشور ساخته شد.

بد کردند این را نگفتند و رفتند دنبال خمینی که می‌گفت «اسلام خون می‌خواهد».

فرهنگیان ما بد کردند که نگفتند «تغذیه رایگان» در مدارس، برنامة بسیار مفید و خوبی است اما در عوض رفتند دنبال سخنگوی خمینی، حجت‌الاسلام غفاری که گفت «این شیری که به‌دستور آمریکا در مدرسه‌ها به بچه‌ها میدن برای اونه که از همون بچگی بی‌غیرت بار بیان».

کارکنان رادیو و تلویزیون بد کردند اعتصاب کردند و در راهپیمایی «تاسوعا» شرکت کردند که از خواستهای قطعنامه‌اش این بود «جلوگیری از نمایش فیلمهای خلاف اخلاق و منافی عفت در تلویزیون به‌ویژه فیلمهای اینگمار برگمان».

آن دسته از کارکنان رادیو تلویزیون بدتر کردند که رفتند دو «مدرسه» کانال تلویزیونی مداربسته برای خمینی راه انداخته و مزدشان را هم از خمینی با این گفتة او که از همان کانال هم پخش شد گرفتند که «تلویزیون مرکز فحشا»ست.

کارکنان شرکت نفت در جنوب بد کردند شیرهای نفت را بستند و نخواستند حرف بازماندگان قربانیان سینما «رکس» آبادان را قبول کنند که شعلة جهنم «رکس» را آخوندها افروختند.

همافران بد کردند به دستبوس خمینی در «مدرسه علوی» رفتند و فراموش کردند آنها جوانترین پرسنل مدرنترین نیروی هوایی خاور میانه هستند با آینده‌ای مرفه‌تر و نه آفتابه‌آب‌کن «جعفر طیار».

نه اینان که گفتم، دیگران چون اینان نیز که «نقد» را وانهادند و به دنبال نسیه «جمهوری اسلامی» رفتند و حتی از سر کنجکاوی هم که شده نپرسیدند آنچه که در راه است چیست، بد کردند.

بد کردند که بر هشدار «محمدرضاشاه پهلوی» که، خمینی و کسانش برای ایرانی و ایران «وحشت بزرگ» در آستین دارند درنگ و تأمل نکردند که دیدیم چنین نیز شد.

ما بد کردیم که بر این هشدار محمدرضاشاه پهلوی درنگ و تأمل نکردیم که «اگر نظام ایران سقوط کند منطقه روی آرامش نخواهد دید» که می‌بینیم همین نیز شد.

ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آینده‌مان 
به‌عمد یا به‌سهو، در انقلاب اسلامی با سپردن «عقل» خویش به آخوند، بر آنچه او برای ایران کرد چشم بستیم.

 

يادم می آيد، خوب هم يادم می آيد گروهی؛ آنگاه که خمينی هنوز از پاريس «بانگ گوشخراش» ميزد، در پی پرسش اينکه چطور اين نظم و نظام و دفتر و بايگانی، و سيستم اداری وووو را اداره خواهند کرد، چطور کسانی که پس از هزاران سال نمی دانند گفش کوچکتر از پا «نعلين زرد» جز ضرر مغزی کار ديگری انجام نمی دهد می گفتند، مگر چکمه چکار مهمی کرد که نعلين نتواند بکند.
من بد كردم ،توبدكردي وما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آینده‌مان